اشعار مناجات با خدا


بساط عاشقی ما به پاست این شبها
زمان آشتی باخداست این شبها

گناهکارقدیمی  دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شبها

زمان بده به زمین خورده ای اله کریم
اگرمرابزنی هم رواست این شبها

خوشا به حال گدایی که چشم تردارد
که گریه های سحر کیمیاست این شبها

کنارسفره ی افطار،زیرلب گفتم
نگفته ای به خود ، آقاکجاست این شبها

قسم به خاک نشسته به چادرزهرا
مراببخش ، ببخشی رواست این شبها

ز فتنه های زمانه خط امان داریم
چرا که نام علی ،ذکرماست این شبها

گدای صحن و سرای شهنشه نجفم
دلم هوایی ایوان طلاست این شبها

دل شکسته ی ما با سلام ارباب
مسافر حرم کربلاست این شبها

سلام بر لب عطشان سیدالشهدا
سخن زتشنه لب سرجداست این شبها

شنیده ام که  سرش نی به نی عوض میشد
شکایت من از آن نیزه هاست این شبها

قاسم نعمتی

*****************

سفره تا باز شود زود گدا می آید
مثل هر بار به دنبال عطا می آید

آمد از عرش نوایی که بیایید همه
راه گم کرده به دنبال صدا می آید

همه سرمایه ی یکساله ی خود باخته ام
بنده ی باخته ی بی سر و پا می آید

یک نفر نیست بگوید که میان پاکان
این گنه کار زمین خورده کجا می آید

آن کسی که همه جا رفته طردَش کردند
تا تعارف بزنی اش که بیا ، می آید

به من و کاسه ی خالیِ تمنا کردن
به تو و دست کریم تو سخا می آید

هر دلی می شکند خانه ی تو می گردد
دل که از دل تهی گشت خدا  می آید

وا شود گوش دل ما اگر ای اهل سحر
بین مان زمزمه های شهدا می آید

هر چه خیر است در خانه ی زهرا باشد
مادر ما صف محشر پِیِ ما می آید

تا که گفتیم حسین مجلس ما ریخت بهم
بوی سیب حرم کرب و بلا می آید

بی قرارم چه کنم من نجفم دیر شده
عطر زهراست ز ایوان طلا می آید

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب پنجم ماه رمضان 93

*****************

پر شکسته ی من را ببین خدای کریم
ببین چگونه شدم مُستکین خدای کریم

نشسته ام سر راهت مگر نظر بکنی
تویی غنی و منم خوشه چین خدای کریم

به هر که رو زدم اصلاً به من محل نگذاشت
نزن تو روی مرا بر زمین خدای کریم

خمیده ، با سر زانو ، شکسته و نادم
به سویت آمده ام این چنین خدای کریم

به یاد حرف اویسم ... ببخش عبدت را
که با غریبه شدم همنشین خدای کریم

نریز آبرویم را به پیش چشم همه
نگیر بر گنهم ذرّه بین خدای کریم

اگر چه روسیهم عاشق علی هستم
شفیع من شده حصن حصین خدای کریم

به خاطر گل روی علی مرا بخشید
همین خدای رحیم و همین خدای کریم

علاج درد گناهم هوای کرب و بلاست
مرا ببر به بهشت برین خدای کریم

بهانه دارم و دلتنگ کف العباسم
شبیه حضرت امّ البنین خدای کریم


محمد فردوسی



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 13 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا


پر شکسته ی من را ببین خدای کریم
ببین چگونه شدم مُستکین خدای کریم

نشسته ام سر راهت مگر نظر بکنی
تویی غنی و منم خوشه چین خدای کریم

به هر که رو زدم اصلاً به من محل نگذاشت
نزن تو روی مرا بر زمین خدای کریم

خمیده ، با سر زانو ، شکسته و نادم
به سویت آمده ام این چنین خدای کریم

به یاد حرف اویسم ... ببخش عبدت را
که با غریبه شدم همنشین خدای کریم

نریز آبرویم را به پیش چشم همه
نگیر بر گنهم ذرّه بین خدای کریم

اگر چه روسیهم عاشق علی هستم
شفیع من شده حصن حصین خدای کریم

*
به خاطر گل روی علی مرا بخشید
همین خدای رحیم و همین خدای کریم

*
علاج درد گناهم هوای کرب و بلاست
مرا ببر به بهشت برین خدای کریم
بهانه دارم و دلتنگ کف العباسم
شبیه حضرت امّ البنین خدای کریم

محمد فردوسی


***********************

مناجات و دعا خوانی زبان پاک می خواهد
سخن گفتن ز پاکی ها دهان پاک می خواهد

زبان آلوده ، دل آلوده ،  فکر آلوده ام آری
خیال دیدن جانان گمان پاک می خواهد

ز خورشید عنایت گفتن از شب بر نمی آید
مدیح مظهر خوبی بیان پاک می خواهد

امان از لقمه هایی که به نور عشق ره بسته
یقین روشن ضمیری ، آب و نان پاک می خواهد

به دیدار بزرگان تحفه بردن سنّت است آری
ولی درگاه عصمت ارمغان پاک می خواهد

دعا بهر فرج گویم ولیکن بی اثر باشد
دعا تاثیر خود را از لسان پاک می خواهد

به سوی قبله ی رویی که کعبه حسرتش دارد
نماز عاشقی خواندن مکان پاک می خواهد

برای جلوه هنگام سحر در محفل خوبان
جمال او دو چشم در فشان پاک می خواهد

تو که افطارها چشم انتظار مقدمش هستی
پذیرایی از آن جانانه جان پاک می خواهد

اگر چه بر کهن سالان عنایت می کند مولا
سپاه مهدوی ، امّا ، جوان پاک می خواهد

سید محمد میر هاشمی

***********************

هر چند دلِ غرق گناهی داریم
رخسارِ زِ معصیت سیاهی داریم
ما را به نَم اشکِ حسینی بَخشد
به به چه خدای خوب و ماهی داریم

سید محمد میر هاشمی

***********************

از بس که ‌ر‌ئو‌ف و ‌مهر‌بانی یا ‌ر‌ب
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب
هرگز نشنیده ‌ا‌م گنه ‌کاری را
از خانه ی ر‌حمتت برانی یار‌ب

**
نومید نمی‌شویم یک آن از ‌تو
دیدیم ‌مگر ‌به ‌غیرِ ‌ا‌حسان از تو؟
جر‌م و ‌گنه و ‌خطا و ‌عصیان از ما
جود و کر‌م و عطا و ‌غفران از تو

یوسف رحیمی



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 11 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان


مژده ای منتظران ماه خدا آمده است
ماه شب‌های مناجات و دعا آمده است

ماه دلدادگی بنده به معبود رسید
بر سر سفره‌ی شاهانه ، گدا آمده است

رفت بی‌عفتی و هرزگی و بدبختی
ای گنه پیشه بیا ماه حیا آمده است

ای به دام گنه افتاده ، رهیدن سر کن
ماه پرواز به سوی شهدا آمده است

ماه دل کندنِ از مجلس باطل آمد
ماه هم‌ محفلی با علما آمده است

دل بیمار بیا مژده ! طبیب آمده است
دردمندانه بیا اذن شفا آمده است

خاکسارانه بیا گر که زیادت طلبی
دیده بگشای که هنگام لقا آمده است

حضرت دوست در این ماه تماشا دارد
یار در جلوه سر کوی وفا آمده است

آن سفر کرده که سالی‌ست از او بی‌خبریم
بهر شادی دل اهل بکا آمده است

آمده ماه خداوند ، ولی تنها نیست
همرهش منتقم آل عبا آمده است

سید محمد میر هاشمی

***********************

استقبال از ماه مبارک

رمضان آمد و مهمان تو خواب است خدایا !
راه گم کرده و دنبال ثواب است خدایا !

نیست ساقی و زمین یک دل آباد ندارد
حال مردان خرابات خراب است خدایا !

آبرو با بر و رویی برود گر تو نگیری
نقش دینداری ما نقش بر آب است خدایا !

این که این سوی نقاب است که دل می‌‌بَرَد از خلق
بگذر از آنکه در آن سوی نقاب است خدایا !

کی شود سوی تو بی‌رنگ و سبک بار سفر کرد؟
تا که این سفره پر از رنگ و لعاب است، خدایا !

یار در خانه و عمری است که ما گِرد جهانیم
این خودش سخت ترین شکل عذاب است خدایا !

«عهد ما با لب شیرین دهنان» بستی و حالا
کار ما فهم تو از روی کتاب است خدایا !

می‌پرستم صمد ساخته‌ی وهم خودم را
هُبَل من بتی از جنس حباب است خدایا !

زیر باران تو با چتر غرور آمده بودم
خشک ماندم، گله کردم که سراب است خدایا !

گذر عمر نشانده‌ست مرا بر لب جویی
که پر از دسته گلِ داده به آب است خدایا !

قاسم صرافان

***********************

استقبال از ماه مبارک-زمزمه


با حالی از سوز و گداز    آمد گدایت

خدا آمد گدایت

با سوزی از راز و نیاز   آمد گدایت

خدا آمد گدایت

من دوره گردم خدا    دورت بگردم

الهی العفو

مهمان هر شب آمده    ادرکنی یارب

خدا ادرکنی یارب

بَکّاء زینب آمده     ادرکنی یارب

خدا ادرکنی یارب

ما را به زهرا  قبول کن جان مولا

الهی العفو

مهمان منم مهمان منم   تو میزبانی

خدا تو میزبانی

محتاج یک احسان منم    تو مهربانی

خدا تو مهربانی

ای رهنمایم   نما  غرق عطایم

الهی العفو

آمد بهار ناله و آه و مناجات

شده وقت ملاقات

بر دل نوا بر لب دعا    با خیل حاجات

شده وقت ملاقات

درک لقایت بده  بر این گدایت

الهی العفو

یا رب دلم خو کرده با   اَنّی اُحبک

خدا اَنّی اُحبک

در هر سحر خوانم تو را  اَنّی اُحبک

خدا اَنّی اُحبک

ای اعتبارم   بجز  تو کس ندارم

الهی العفو

سر در گریبان آمدم    با آه و ناله

خدا با آه و ناله

امشب قبولم کن به آن  دخت سه ساله

به آن دخت سه ساله

با اشک و زاری  کنم شب زنده داری

الهی العفو

یکسال بودم منتظر ماه دعا را

خدا ماه دعا را

کن قسمتم یک نیمه شب  کرب و بلا را

خدا کرب و بلا را

رب الحسینم  ببین در شور و شینم

الهی العفو

***

از وبلاگ حاج محمود ژولیده




موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 11 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

     بی تو یک روز نشدخوب به فردا برسد
      یا دعا از سرِ سجاده به بالا برسد
      
      زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو
      کی به آخر نفس این شب یلدا برسد
      
      چشم باران زده کوچه به راه است هنوز
      کاش آهنگ قدم هات به اینجا برسد
      
      حسرت یخ زده پنجره ها را دریاب
      تا به گرمای دمت فصل تماشا برسد
      
      سیزده قرن زمین چشم به راهت مانده
      نکند کار دوباره به اگر ها برسد
      
      درد دیرینه یک قوم تو را می خواند
      با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد
      
      اگر از عمر جهان ثانیه ای باقی بود
      باید آن ثانیه حرف تو به دنیا برسد
      
      شجره نامه ما مثل سحر معلوم است
      چون به سر سبزی سر شاخه طوبی برسد
      
      حسن کردی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 10 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا

      شب شد و در محیط تاریکی
      با زبان دعا سخن گفتم
      سر به زیر و شکسته و تنها
      پیش چشم خدا سخن گفتم
      **
      از خجالت دو گونه ام سرخ و
      اشک حسرت ز دیده می بارم
      من همان بنده ی خودت هستم
      روسیاهم، بدم، گنهکارم
       **
      ولی حالا شنیده ام گفتی
      که به دنبال بنده میگردی
      تا بدیِ مرا بپوشانی
      جامه ی پاک و تازه آوردی
       **
      جای دوری نمی رود امشب
      با محبت بیا نگاهم کن
      من که سر در گم و پریشانم
      تو کریمانه سر به راهم کن
       **
      تلخی کام روزگار مرا
      گاه گاهی عسل کنی خوب است
      در میان جدال خوف و رجا
      بنده ات را بغل کنی خوب است
       **
      از غضب کردنت هراسانم
      ای جمیع صفات رحمانی
      بزن اما خودت بلندم کن
      هر زمان، هر کجا که می دانی
      **
      آه از فراق و تنهایی
      سینه ام باز شعله ور شده است
      گل من در تنور عشق حسین
      دم به دم آب دیده تر شده است
       **
      می رسد هر نفس شمیم بهشت
      هر کجا حسین همدم ماست
      آتشت را نصیب خولی کن
      دوری از کربلا جهنم ماست
       **
      السلام علیک یا ارباب
      با دلی بیقرار و چشمی تر
      خون تازه هنوز می ریزد
      از گلویت به دامن مادر
      **
      ما شما را عزیز می دانیم
      نامتان بهتر از سر و جان است
      بخشی از مرهم جراحاتت
      اشک سینه زنان ایران است
      **
      مثل یک مادر پسر مرده
      مثل ابر بهار می باریم
      از لب تشنه و و لب گودال
      روضه های نگفته ای داریم
       
      محمد امین سبکبار

********************


      دارم برای حال خودم گریه می کنم
      بر این شکسته بال خودم گریه می کنم
      
      من در مصاف نفس خودم خورده ام زمین
      شرمنده از جدال خودم گریه می کنم
      
      شیطان مرا ز اوج به پایین کشیده است
      بر این همه زوال خودم گریه می کنم
      
      از دست رفته است جوانی بدون سود
      اصلا به سن وسال خودم گریه می کنم
      
      در فکر چنـد آروزی کهنه مانده ام
      بر خواب و بر خیال خودم گریه می کنم
      
      سنگین شده است بار گناهان به دوش من
      حالا به این وبال خودم گریه می کنم
      
      تا چند زنده ام که ببینم ظهور را
      بر تنگی و مجال خودم گریه می کنم
       
      یاسر مسافر



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 10 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ماه مبارک رمضان و مناجات با خدا

      آغاز می کنم سخنم را به یاحسین
      در می زنم به خانه ی معبود با ... حسین
      
      کاری به خاطر رمضانم نکرده ام
      اما گرفت دست تهیِ مرا ... حسین
      
      ما روزه دارها همه یاد لب تواییم
      ای تشنه لب تر از همه ی تشنه ها ... حسین
      
      آخر مرا برای خودش می خرد شبی
      من میشوم مسافر کرببلا ... حسین
      
      دوباره سفره ی شب زنده دارها وا شد
      دوباره خانه ی دلدار ، خانه ی ما شد
       
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب اول ماه رمضان93

***********************

      دوباره زمزمه ی دانه های تسبیحم
      دوباره دست دعای من و مفاتیحم
      
      دوباره با شهدا افتتاح می خوانم
      و پای دین خدا با امام می مانم
      
      دوباره بال گشایم دو دست خالی را
      فرازهای ابوحمزه ی ثمالی را
      
      ببار ابر خطاپوش ماه رحمت شد
      ببخش صاحبِ خانه دوباره زحمت شد
      
      دلا بیا که خطا را به آه می بخشند
      بیا بخاطر زهرا گناه را می بخشند
      
      صدای دعوت و این سفره های نورانی
      منی که بی سر و پایم کجا و مهمانی
      
      کنار سفره من آداب را نمی دانم
      فقط رسیده ام خواب را نمی دانم
      
      به روزه خوار بگو توبه در حضور اینجاست
      هزار توبه شکستی بیا غفور اینجاست
      
      کنار یار نشستن چه لذتی دارد
      گناهکار هم انگار عزتی دارد
      
      به جز کنار دعاخوان دلم نمی ماند
      دلم گرفته چرا روضه ای نمی خواند
      
      خوشا به حال هرآنکس که ناله ای دارد
      و التماس به دخت سه ساله ای دارد
       
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب اول ماه رمضان93

***********************


      پر از تب و غم و آهم مگر نمی بینی
      غریق بحر گناهم مگر نمی بینی
      
      در این جهان که دل من اسیر آن گشته
      بدون پشت و پناهم مگر نمی بینی
      
      شکسته باده ام اما دل مرا مشکن
      بده به میکده راهم مگر نمی بینی
      
      گمان مکن که دل شب تکبّری دارم
      به عجز خویش گواهم، مگر نمی بینی
      
      مگو که از چه صدایت برون نمی آید
      فتاده در ته چاهم مگر نمی بینی
      
      دلم ز هجر شهیدان شکسته شد یا رب
      سرشک دیده گواهم مگر نمی بینی
      
      بگو به مهدی زهرا که من به هر لحظه
      به انتظار نگاهم مگر نمی بینی
       
      جواد محمد زمانی



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار ماه مبارک رمضان و مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 9 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

 

      پژمرده ام...زردم ...بهار این خزان باش
      پاییزی ام ، ای مهر با من مهربان باش
      
      حالا که شیطان را خدا زنجیر کرده
      باران رحمت بر زمین و آسمان باش
      
      آقا بیا تا روزه هامان جان بگیرد
      قرآن بخوان در گوش دل ، آرام جان باش
      
      افطارها در غیبتت لطفی ندارد
      یک شب کنار سفره ی ما میهمان باش
      
      یک شب بیا و چشم ما را غرق خون کن
      در روضه ی جد غریبت ، روضه خوان باش
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


***********************


      ای کاش ببینیم همه ماه نهان را
      همراه طلوع تو شروع رمضان را
      
      با تلخی اشک غمت افطار نمودیم
      از مسجدمان تا که شنیدیم اذان را
      
      چندیست که چشمان زمین بی تو ندیده است

      از باد صبا آن نفس مشک فشان را

      
      تلخند زبانها بگذار از تو بگویند

      تا نام تو تغییر دهد طعم دهان را

      
      قلبی که ز خاک کف پاهای تو دور است

      صد سال نخواهیم برایش ضربان را

      
      هرگاه که با تو به مناجات نشستیم

      یک بار هم احساس نکردیم زمان را

      
      گیریم که از دیدن تو چشم بپوشیم

      آقای دل ما! چه کنیم این دلمان را
؟
      
      امسال رسیدیم که از سفره زینب
      بر دست گدایان بدهی لقمه نان را
      
      خون گریه روز و شبت از غصه زینب

      باعث شده در کام بگیریم زبان را
      
      برگرد که از کوفه نه، از کرب و بلا نه
      از شام بپرسی سبب قد کمان را
      
      محمد بیابانی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 9 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ماه مبارک رمضان


      سلام ماه مبارک سلام ماه خدا
      سلام ماه پذیرایی خدا از ما
      
      سلام شهر طهورای ساکنان زمین
      سلام چشمه تنزیه عالم بالا
      
      ببین به سوی تو قرآن به دست آمده ام
      سلام شهر تلاوت سلام شهر دعا
      
      به دعوت تو در این میهمانی آمده ام
      وگرنه خاک کجا و زلالی دریا
      
      چقدر سنگ به بالم زدم به دست خودم
      چقدر زخمی ام و پرشکسته ام حالا
      
      شکسته ام که مرا در تلاطمت بکشی
      تو ناز و قهر خودت را نکن دریغ از ما
      
      برای اذن دخولم اجازه می خواهم
      اجازه از علی و یک اجازه از زهرا
      
      به اذن دست بریده به اذن مشک و علم
      به اذن روضه ی چشمان حضرت سقا
      
       رحمان نوازنی



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

 

      خدا کند که منم دعوت شما باشم
       نسیم کوچکی از خلوت شما باشم
      
       و در کنار همین سفره ها کنار شما
       نمک بریزم و هم صحبت شما باشم
      
       فرار کرده ام از دست ظلمت نفسم
       که ظلّ تربیت رحمت شما باشم
      
       خدا کند که نظر کرده را نظر نکنند
       که در نظاره ی بی منّت شما باشم
      
       مخواه بین گداهای قیمتی حرم
       گدای بی غم و بی قیمت شما باشم
      
       ضیافت است و گدایت و انتخاب شما
       خدا کند که منم قسمت شما باشم
      
       اگر چه قیمت من با گناه قسمت شد
       اگر چه بنده ی بی قیمت شما باشم
      
       ولی به قیمت کرب و بلا نگاهم کن
       که من غلام همین هیئت شما باشم
      
      رحمان نوازنی

**********************

      ای کاش ببینیم همه ماه نهان را
      همراه طلوع تو شروع رمضان را
      
      با تلخی اشک غمت افطار نمودیم
      از مسجدمان تا که شنیدیم اذان را
      
      چندیست که چشمان زمین بی تو ندیده است

      از باد صبا آن نفس مشک فشان را

      
      تلخند زبانها بگذار از تو بگویند

      تا نام تو تغییر دهد طعم دهان را

      
      قلبی که ز خاک کف پاهای تو دور است

      صد سال نخواهیم برایش ضربان را

      
      هرگاه که با تو به مناجات نشستیم

      یک بار هم احساس نکردیم زمان را

      
      گیریم که از دیدن تو چشم بپوشیم

      آقای دل ما! چه کنیم این دلمان را
؟
      
      امسال رسیدیم که از سفره زینب
      بر دست گدایان بدهی لقمه نان را
      
      خون گریه روز و شبت از غصه زینب

      باعث شده در کام بگیریم زبان را
      
      برگرد که از کوفه نه، از کرب و بلا نه
      از شام بپرسی سبب قد کمان را
      
      محمد بیابانی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

      چشمم به انتظار تو تر شد نيامدي
      اشكم شبيه خون جگر شد نيامدي
      
      گفتم غروب جمعه تو از راه مي رسي
      عمرم در اين قرار به سر شد نيامدي
      
      تا خواستم به جاده ي وصل تو رو كنم
      غفلت مرا رفيق سفر شد نيامدي
      
      در مسجديم وطاعت اين ماه شغل ماست
      بي قبله هر نماز به سر شد نيامدي
      
      اين نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد
      روز و شبم به لغو سپر شد نيامدي
      
      رسوايي گداي تو از حد گذشته است
      عمرم به هر گناه هدر شد نيامدي
      
      از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدي
      ديدي دلم به راه دگر شد نيامدي
      
      خسران زده كسي است كه از يار غافل است
      بي تو دعا بدون اثر شد نيامدي
      
      از ما كه منفعت نرسيده براي تو
      هر چه ز ما رسيده ضرر شد نيامدي
      
      گفتيم لا اقل سر افطار مي رسي
      ديده به راه ماند و سحر شد نيامدي
      
      احسان محسني فر
      
      *********************
      
      
      این روزها که زمزمه ی یار می کنم
      خیلی هوای دیدن دلدار می کنم
      
      در ماه مغفرت نشد آقا ببینمت
      بر بی لیاقتی خود اقرار می کنم
      
      یک بار هم نشد بنشینم کنار تو
      از بس که بر معاصی ام اصرار می کنم
      
      این نفس سر کش از چه رهایم نمی کند؟!
      این چه گناهی است که تکرار می کنم؟!
      
      بار خطا کمیت مرا لنگ می کند
      طیّ طریق را ز چه دشوار می کنم؟!
      
      این «تحبس الدّعا» شدنم بی سبب که نیست
      از بس که رو به سفره ی اغیار می کنم
      
      گفتم به خود که حداقل ای کریم شهر
      یک شب کنار سفره ات افطار می کنم ...
      
      فهمیده ای به درد تو آقا نمی خورم
      زیرا خلاف امر تو رفتار می کنم
      
      من نوکر تو هستم و محتاج لطف تو
      خود را به تو همیشه بدهکار می کنم
      
      دل را که حجم معصیت آن را گرفته است
      با اشک های روضه سبک بار می کنم
      
      خون جگر ز دیده سرازیر می شود
      وقتی که یاد کوچه و دیوار می کنم
      
      سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟!
      این درد را به جان خود اظهار می کنم
      
      محمد فردوسی
      
      ********************
      
      
      ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست
      میان آینه ام نقشی از نگاری نیست
      
      قساوت دل آلوده کار دستم داد
      دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست
      
      همه خدایی خود را بگرد و خوب ببین
      که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
      
      همه جوارح من با گناه مانوس است
      گرسنگی و عطش رسم روزه داری نیست
      
      رفاقت من و تو رنگ و بوی دیگر داشت
      به حال و روز دلم جای آه و زاری نیست؟
      
      بیا و بی ادبی های مرا ندیده بگیر
      به غیر جود و کرم از تو انتظاری نیست
      
      تمام دل خوشی من محبت علی است
      ز هیچ کس به جز آقا امید یاری نیست
      
      حرام باشد اگر رو به غیر او بزنم
      کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست
      
      سگ قدیمی دربار شاه لو کشفم
      به جز مقابل شه جای خاکساری نیست
      
      قسم به چادر خاکی برای حفظ ولا
      شبیه مادر سادات جان نثاری نیست
      
      خوشا به حال کسانی که با بصیرت محض
      حمایت از ولی امرشان شعاری نیست
      
      مدال عشق حسین است سینه های کبود
      حریف سینه ما شعله های ناری نیست
      
      به گریه بهر حسین یار مادرش هستم
      ز هجر کرب و بلایش به دل قراری نیست
      
      خدا ز سوز دل زینب آفریده مرا
      به نام سینه زن کربلا خریده مرا
      
      قاسم نعمتي

      
      ********************
      
      
      جدا از این برکات سحر شدن کافی است
      بیایی و بروی... بی خبر شدن کافی است
      
      عزیز فاطمه تا کی به هر دری بزنم
      بیا بیا که دگر در به در شدن کافی است
      
      ز نان شبهه ببین تحبس الدعا شده ام
      دعای هر سحرم بی اثر شدن کافی است
      
      خودت به ترک گناهان مرا بده یاری
      که غصه های دلت بیشتر شدن کافی است
      
      چگونه گریه کنم تا به من نگاه کنی ؟
      بس است ، این همه دور از نظر شدن کافی است
      
      تو رحم کن به دلی که فقط تو را دارد 
      به من سری بزن  ، این خونجگر شدن کافی است
      
      رضا رسول زاده
      
      *******************
      
      
      احیا گذشت و شب دیدار نیامد
      این جمعه هم از دست شد و یار نیامد
      دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد
      بس دیده به ره مانده و دلدار نیامد
      
      چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند
      وقت است که جامانده ز  هجر تو بمیرد
      
      سخت است که از محضر تو دور بمانم
      وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم
      تا کی ز فرامین تو معذور بمانم
      در دوستی ات وصله ناجور بمانم
      
      عمری ز رهت مانده ام و عار ندارم
      حتی به سحر دیده بیدار ندارم
      
      اعمال من مدعی انگار خراب است
      با روزه نا خالص من کار خراب است
      حالا دل من لحظه افطار خراب است
      حال سحرم همچو شب تار خراب است
      
      اصلا نکند نیمه شبم مال خدا نیست
      یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست
      
      هم سفره ی ذکر تو نشد یک سحر من
      قرآن شب احیا نشد تاج سر من
      توبه ز قنوتی که نشد بال و پر من
      یک بار حلال تو نشد چشم تر من
      
      العفو من انگار فراتر ز لبم نیست
      مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست
      
      در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه
      از دست و زبان و قدم و دیده ی دل؛ آه
      از تنگی و از تیرگی خانه گل؛ آه
      در لحظه یاری تو از حال کسل؛ آه
      
      ای وای اگر از ره تو باز بمانم
      در باز کن آن گونه که همراز بمانم
      
      مردیم ز هجران تو ای یار کجایی
      گفتیم سحر یا دم افطار بیایی
      بد نیست کمی با دل ما راه بیایی
      همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟
      
      یک بار بخوان نوکر بیچاره خود را
      رسوا مکن این عاشق آواره ی خود را
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
  
      
     
      ای محو تماشای تو چشمان پری ها
      از رایحه ات مست تمام سحری ها
      
      خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
      محصول غم عشق تو شد خونجگری ها
      
      ای گمشده این دل سرگشته کجائی
      بس نیست مگر در طلبت در به دری ها
      
      ای همسفر باد صبا نام مرا هم
      کن ثبت نگارا به صف همسفری ها
      
      با سالک بیچاره بگو راه کدام است
      باید که به تو ختم شود رهسپری ها
      
      ای یار سحر خیز ، سحر خیز نمایم
      محبوب تو باشد سحر و دیده تری ها
      
      باید که نمازی به تمنای تو خوانیم
      فارغ ز غم نان و تب سیم و زری ها
      
      ای کاش برای دل من ازغم عشقت
      بالا برود زود تب بهره وری ها
      
      شوق نفسی دیدن تو جان به لبم کرد
      ما را برهان یار از این جان به سری ها
      
      با باد صبا من گله از زلف تو کردم
      تا چند بمانیم در این بی خبری ها
      
      تا چند کنی ناز برای من مجنون
      تا چند کنی جلوه به چشم دگری ها
      
      شیرین سخنی گر به سخن لب بگشائی
      تعطیل شود کارتمام شکری ها
      
      آوای انا المهدی تو از حرم عشق
      پایان بدهد بر همه نوحه گری ها
      

      
      **********************
      
      اشعار شب قدر
 
      
      آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
      از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
      
      کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
      یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
      
      یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
      یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
      
      گریه  فراق گریه فراق  این چه رسمی است؟
      دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
      
      موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
      دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
      
      تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
      تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است
      
      خسته شدم از این همه بازی روزگار
      مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
      
      سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
      بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
      
      یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
      گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
      
      باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
      ... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
      
      دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
      دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
      
      اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
      دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
      
      آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
      از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
      
      محمد فردوسی
      
      ********************
      
      اشعار شب قدر
      
      دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد
      قدم یار به هر خانه صفا می بخشد
      
      بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست
      خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد
      
      از پس پرده ی غیبت هم اگر باشد ،باز
      دست تو هرچه طلب کرد گدا می بخشد
      
      شب احیاست ببین مرده ی عشقت هستیم
      کو نگاه تو که جان بر تن ما می بخشد؟
      
      شب قدر است ولی ما همه پستیم آقا
      گوش چشم تو به ما قدر و بها می بخشد
      
      رو سیاهیم ولی دست به دامان توأیم
      تو اگر واسطه باشی که خدا می بخشد
      
      ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد
      پس اگر خواست ببخشد همه را می بخشد
      
      در جواب به علیٍ به علی گفتن ما
      مادرت تذکره ی کرب و بلا می بخشد
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
      
      اشعار شب قدر
      
      ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
      در آسمانی نگاهت پر بگیرم
      
      ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
      دست شما را جای قرآن سر بگیرم
      
      ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
      با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
      
      ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
      یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
      
      ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
      پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
      
      ای کاش می شد تا برای سجده از تو
      مهری زخاک تربت مادر بگیرم
      
      تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
      ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
      
      من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
      ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم
      
      موسی علیمرادی
      
       ********************
      
      اشعار شب قدر
      
      خوش آنكه در غم تو، قلب مبتلا دارد
      به دست سبحه ی ذكر و لب دعا دارد
      
      فقیر گوشه نشین محبتت هستم
      بساز با دل آنكه، فقط تو را دارد
      
      سحر بدون حضورت، غروب دل تنگی ست
      دلم بدون تو كِی، رغبت غذا دارد؟
      
      كنار سفره افطار ما نمی آیی؟
      كه احتیاط، یقین لقمه های ما دارد...
      
      زمانه پر شده از مکر و حیله و نیرنگ
      مگر ز ساعت تو مدعی حیا دارد
      
      چرا ظهور تو را در گناه می جویم؟
      تفكری كه فقط، حاصل فنا دارد
      
      پناه بر تو از این فرقه های شیطانی
      كه عزم دشمنی و كینه با شما دارد
      
      اگر چه جاهلم و پرگناه می فهمم
      كه پیروی ز شما، قیمت خدا دارد
      
      بگو رَوَد به كناری، بمیرد از ذلّت
      كسی كه دل ز مرام شما جدا دارد
      
      بیا و در شب احیا مرا هم احیا كن
      كه مرده دل،‌ ز حریم تو جا كجا دارد؟
      
      به قدر ذره شب قدر، اگر مرا نخری
      چه ارزشی دگر این عمر بی بها دارد؟
      
      حسین نیت شب زنده داری ام باشد
      دلم هوای سحرهای كربلا دارد
      
      طواف مرقد شش گوشه ی حسین غریب...
      ...امامِ من به خدا با شما صفا دارد
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
      
      اشعار شب قدر -  شب نوزدهم
      
      گم کرده ام به ظلمت شب نور ماه را
      حس می کنم بدون تو سختی راه را
      
      تا کی بناست از غم و داغ مُفارقت
      هر صبح و شام سر بکشم جام آه را
      
      این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود
      یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را
      
      هر هفته ای که می گذرد آه می کشم
      طی می کنم بدون تو هر سال و ماه را
      
      ای کعبه ای که خال سیاهت مطاف ماست
      روزی نما که بوسه زنم قبله گاه را
      
      آقا اگر چه نوکر خوبی نبوده ایم
      از ما مکن دریغ تو نیمه نگاه را
      
      آخر چگونه بی مدد مهربانیت
      جبران کنیم این همه عمر تباه را
      
      مقصود ما در این شب احیا فقط تویی
      احیا نما تو این دل غرق گناه را
      
      قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده
      پروردگار بنده ی بی سر پناه را
      
      شاید به آبروی تو و نام مادرت
      بخشد خدا معاصی این روسیاه را
      
      آقا بیا به فرق پُر از خون مرتضی
      امشب درآر بنده ی در قعر چاه را
      
      محمد فردوسی
      
      ********************
      
      
      برگرد انتظار اهالی آسمان
      خیره به راه آمدنت مانده چشممان
      
      داریم از نیامدنت زجر میکشیم
      عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
      
      هر جمعه بغض راه گلوی مرا گرفت
      از روزهای سخت بدون تو الامان
      
      یک چشمه اشک گشته و خیره به راه تو...
      ...مانده دو چشم خسته ی من ؛عشق بی نشان
      
      دوریِ تو خسارت دنیای عاشق است
      ما مرده ایم بی تو بیا پیش ما بمان
      
      ما زائران جاده عشق سه شنبه ایم
      سنگ صبور این دل مان ،چاه جمکران
      
      مسعود اصلانی
      
      ********************
      
      
      سرد است بی حضور تو حال و هوای ما
      بغضش گرفته دست قنوت دعای ما
      
      آقای من زمان ظهورت نیامده؟
      یا اینکه بی اثر شده آقا بیای ما
      
      وقتی که نیستی بخدا بی حضور تو
      هر شب قدم زده غمِ تو پا به پای ما
      
      از زندگی بدون تو خیری ندیده ام
      بی تو چه سخت میگذرد روزهای ما
      
      بی اختیار میچکد اشک نگاه ها
      اصلا تو را بهانه گرفته صدای ما
      
      ما قلبمان شکست برای حرم؛ بگو ...
      ... آقا چه شد سفارش کرب و بلای ما
      
      مسعود اصلانی
      
       **********************
      
      
      ماه خدا رسید ولی تو نیامدی
      وقت دعا رسید ولی تو نیامدی
      
      ماه از تو ،سفره از تو ،خدایی شدن ز تو
      لطفت به ما رسید ولی تو نیامدی
      
      سلطانی و مقربیِ سائلان ز تو ست
      شاها گدا رسید ولی تو نیامدی
      
      از دستِ دوری از قدم سست ،عاشقت...
      ....تا ناکجا رسید ولی تو نیامدی
      
      دل مرده ایم و در ظلمات گنه اسیر
      آب بقا رسید ولی تو نیامدی
      
      مهر طبیب و لذت درمان برابر است
      دارالشفا رسید ولی تو نیامدی
      
      سر قرار سحرهای ارک مان آقا
      هر آشنا رسید ولی تو نیامدی
      
      مست شهادتیم که عطر حضورتان
      از لاله ها رسید ولی تو نیامدی
      
      سال امام هادی و انوار جدتان
      از سامرا رسید ولی تو نیامدی
      
      از افتتاح و زمزمه ی یا حسین مان
      تا کربلا رسید ولی تو نیامدی
      **
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هشتم ماه رمضان91
      
       **********************
      
      
      هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من
      مستحق هيــچ پروازي نباشد بال من
      
      كارهاي من وصالت را به تاخير افكند
      بوي هجران مي دهد پرونده اعمال من
      
      من دگر آن نوكر خوب و قديمي نيستم
      اين لباس نوكري گريد بر اين احوال من
      
      بارها دستم گرفتي و نمـك گيرت شدم
      بارها شد ، جاي من تو آمــدي دنبال من
      
      بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده اي
      شكر يك نعمـت نكرد آخر زبان لال من
      
      ياد آن حال و هواي خلوت با تو بخيــر
      با دعاي خويش ده تغيير سوء حـال من
      
      تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
      من گنه كردم تو كردي گريه براحوال من
      اسماعیل فتحی
      با تشکر از آقای پور غلامی
      
       **********************
      
      
      گفتم که بی قرار تو باشم ....ولی نشد
      تنها در انتظار تو باشم ....ولی نشد
      
      گفتم به دل که جلب رضایت کند ... نکرد
      گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که میرسی تو و من هم دعا کنم
      در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که تا اجل نرسیده است لحظه ای
      در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
      چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم به قدر آه دل دلشکستگان
      در روزگار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
      مانند مهزیار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم شمیم ماه مبارک که میرسد
      در روضه بی قرار تو باشم ....ولی نشد
      
      سید مجتبی شجاع
      
      **********************
      
      
      رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
      به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت
      
      گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
      چه کار کرده دل من برای آمدنت
      
      چه دیده ها که به راهت سپید شد
      چه گریه دار شده ماجرای آمدنت
      
      تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
      ولی نبود مهیا فضای آمدنت
      
      در آن میان که بوی گناه می آید
      نباشد ای پسر نور جای آمدنت
      
      اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
      دعا و گریه شود ره گشای آمدنت
      
      سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
      چه عاشقانه نشستند پای آمدنت
      
      تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
      در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت
      
      چه می شود که بگیریم سر به روی دست
      شویم همسفر کربلای آمدنت
      **
      برگرفته از وبلاگ دوستداران حاج منصور



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

     
      آه ای خدا دار و ندار ما نیامد
      آقا و صاحب اختیار ما نیامد
      
      ماه مبارک سفره اش را پهن کرده
      خوب است اما سفره دار ما نیامد
      
      شاید نگاه حضرتش برگشته از ما
      وقتی گلی از شاخسار ما نیامد
      
      باید که از اعمال این هفته بپرسیم
      آخر چرا این جمعه یار ما نیامد
      
      عادت به تاریکی ما شاید سبب شد
      ماه منیر شام تار ما نیامد
      
      درد فراق یار؛ گریه؛ آه افسوس
      از چه به پایان انتظار ما نیامد
      
      وقتی که ما سرگرم کار خویش هستیم
      حق دارد او در روزگار ما نیامد
      
      این روزی کرب و بلای ما چه شد پس؟
      آقا بگو وقت قرار ما نیامد
      
      باید به حق عمه اش او را قسم داد
      آن عمه ای که در میان مقتل افتاد
      
      محمد فردوسی
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب چهارم ماه رمضان92
      
      ***********************
      
      
      خورشید پشت ابر نشانی به ما بده
      ای ماه مژده رمضانی به ما بده
      
      مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و
      باد صبای مشک فشانی به ما بده
      
      بی کس تر از همیشه رساندیم خویش را
      آواره ایم... جا و مکانی به ما بده
      
      از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم
      از پا نشسته ایم... توانی به ما بده
      
      از سفره ای که وقت سحر پهن می کنی
      مانده غذا و خورده ی نانی به ما بده
      
      "با روضه حسین نفس تازه می کنیم"
      روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده
      
      محمد بیابانی
      
       ********************
      
      
      به چشمت بدوز این نگاه مرا
      به خود منتهی ساز راه مرا
      
      خدایا کدام ابر یا آسمان
      نهان کرده در خویش ماه مرا
      
      عجب کیمیایی شده نام تو
      که زر کرده قلب سیاه مرا
      
      مگیر از سرم سایه ی لطف را
      خرابش نکن سر پناه مرا
      
      بدون تو دارم نفس میکشم
      ببخش ای شها اشتباه مرا
      
      تو را دوست دارم ؛از این روسیاه...
      ...سوا کن دل بیگناه مرا
      
      دم حشر در محضر مادرت
      اقامه نکن دادگاه مرا
      
      ببر کربلا جان من را بگیر
      بخیرش کن عمر تباه مرا
      
      به یک قتلگاه آه یک خواهری
      به عرش خدا برده آه مرا
      
      محمد بیابانی
       اجرا شده توسط حاج محمد رضا طاهری در شب پنجم ماه رمضان 92
      
      *******************
      
      
      به هربهانه دلم میل یاردارد و بس
      هوای دیدن روی نگارداردو بس
      
      جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت
      به وصل روی تو عاشق بهاردارد و بس
      
      مزن به رویم اگردست من شده خالی
      مکن گله که : غلامم شعاردارد و بس
      
      اگر زمانه به طعنه ردم کندغم نیست
      که نوکرت دوجهان با تو کار دارد و بس
      
      کرم نما و قدم رنجه کن در این دل ما
      که باغ ما دو روان چشمه ساردارد و بس
      
      تمام هستی من مایه سوز عشق تو شد
      ولی دوباره هوای قماردارد و بس
      
      دگربه آینه دل تو را نمیبینم
      که صحن آینه گرد و غبار دارد و بس
      
      خدا بدون رضایت مرا نمیخواهد
      گدا به نام کریم اعتبار دارد و بس
      
      زمین کرببلا وعده گاه نوکر هاست
      که درحریم حسین دل، قرار دارد و بس
         
      قاسم نعمتی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ماه مبارک رمضان و مناجات با خدا

      از عمر فقط حاصل من روی سیاه است
      افسوس که این ماحصل عمر تباه است
      
      ماندم که چرا ذوق مناجات ندارم
      هرچه به سرم آمده از دست گناه است
      
      رفت این رمضان زودتر از هر رمضانی
      پرت است حواسم که شب چندم ماه است
      
      باید به خودم آیم که دگر آخر خط است
      برگردم از این راه که این آخر راه است
      
      هر چند که سنگین شده جرمم تو رحیمی
      کوه گنهم در بر عفوت پر کاه است
      
      من چیز زیادی به خدا از تو نخواهم
      آدم شدنم در گرو نیمه نگاه است
      
      ماندم به سرای که برم حاجت خود را
      این نیمه شب این بنده به دنبال پناه است
      
      چیزی که به دادم برسد عشق حسین است
      در حشر برایم فقط این اشک گواه است
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 25 ماه رمضان92
      
      **********************
      
      
      گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد
      دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد
      
      اگر از شانه ی من بار گنه بردارید
      پای این بنده هم از عرش فراتر برسد
      
      باز هم توبه شکستم! بگذارید فقط
      باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد
      
      همه ی ترس من این است که هنگام گناه
      عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد
      
      بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی»
      وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد
      
      خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم
      وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد
      
      همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ
      سر این بنده روی دامن حیدر برسد
      
      مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس
      حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد
      
      چادر مادر ما کار خودش را بکند
      بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد
      
      مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم
      حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد
      
      مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت
      قصدش این بود به داد علی اکبر برسد
      
      به روی نیزه ی لشکر، جگرش را می دید
      تکه تکه بدن گل پسرش را می دید
      
      محمد فردوسی
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 24ماه رمضان92
      
      *********************
      
      
      در سحر چشم که گریان بشود خوب تر است
      سائلت پاره گریبان بشود خوب تر است
      
      گرچه موسی ست مناجاتی طور تو ولی
      گر خدا همدم چوپان بشود خوب تر است
      
      روسیاهی که به همراهی خوبان برود
      بر در کهف نگهبان بشود خوب تر است
      
      ابر رحمت توئی و از همه من تشنه ترم
      تشنه گر خرج بیابان بشود خوب تر است
      
      اندکی نیز مرا هم بنشان پیش خودت
      میزبان همدم مهمان بشود خوب تر است
      
      به طبیبان دگر نسخه ی ما را مسپار
      درد با دست تو درمان بشود خوب تر است
      
      تا درستم نکنی دست از این در نکشم
      این گدا دست به دامان بشود خوب تر است
      
      بعد هر معصیت از خوف به هم میریزم
      عبد اگر زود پیشمان بشود خوب تر است
      
      آنقدر سینه زنم تا که نجاتم بدهی
      آتش اینگونه گلستان بشود خوب تر است
      
      گر بنا هست کسی واسطه ی ما بشود
      ضامنم شاه خراسان بشود خوب تر است
      
      اشک خوب است که با مرثیه آغشته شود
      فیض وقتی که دو چندان بشود خوب تر است
      
      دوست دارم دم افطار کمی تشنه شوم
      نوکر شاه که عطشان بشود خوب تر است
      
      نام ارباب خودش مظهر اسماء خداست
      ذکر العفو حسین جان بشود خوب تر است
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 22 ماه رمضان92
      
      ********************
      
      
      بارم این بار درِ خانه ی یار افتاده
      راه گمراه سر کوی نگار افتاده
      من همانم که ز مقدار و عیار افتاده
      بی قراری که به یک گوشه کنار افتاده
      
      با کریمان سخن از فقر گزاف است گزاف
      صحبت از بنده ی درمانده خلاف است خلاف
      
      من شنیدم به حرم روی سیه عیبی نیست
      نزد غفار دو صد کوه گنه عیبی نیست
      به حرم آمدن مانده ز ره عیبی نیست
      آنکه عمر را ز گنه کرده تبه عیبی نیست
      
      عیب آنست که نومید ز رحمت بشوم
      خوف دارم که گرفتار به نقبت بشوم
      
      عیب آنست که با یار دلم کار نداشت
      عیب آنست که این گمشده اقرار نداشت
      عیب آنست که از غم دل من یار نداشت
      عیب آنست که این جسم خریدار نداشت
      
      تا خریدار دل خسته حسین است حسین
      رمز این قفل در بسته حسین است حسین
      
      ما که لب تشنه ی الطاف خدائیم همه
      ما اضافات گل آل عبائیم همه
      دانش آموخته ی کرببلاییم همه
      ما قسم خورده ی خون شهدائیم همه
      
      دست بیعت دمی از دست ولایت نکشیم
      پای خود را ز ره پاک هدایت نکشیم
      
      سر این سفره نشستند کریمان کریم
      صاحبان نمک و سفره ی احسان قدیم
      راه دادند اگر یک شبه ما را به حریم
      لا اقل آبروی ماه خدا را نبریم
      
      پای این سفره نشستند تمام شهدا
      بانیانند همه پنج تن آل عبا
      
      من که یک عمر سر عهد تو محکم نشدم
      عین عدل است که با ماه تو محرم نشدم
      بار عام است ولی لایق این هم نشدم
      این همه لطف و کرم باز من آدم نشدم
      
      باز هم بازهم اینبار مرا بخشیدی
      بخدا حرف من این است چرا بخشیدی
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیست و یک ماه رمضان92
      
       ********************
      
      
      بساط عاشقی به پاست این شب ها
      زمان آشتی با خداست این شب ها
      
      گناه کار قدیمی دوباره برگشته
      صدای زمزمه ها آشناست این شب ها
      
      زمان بده به زمین خورده ای اِله کریم
      اگر مرا بزنی هم رواست این شب ها
      
      خوشا به حال گدایی که چشم تر دارد
      که گریه های سحر کیمیاست این شب ها
      
      کنار سفره ی افطار زیر لب گفتم:
      نگفته ای به خود آقا کجاست این شب ها؟
      
      قسم به خاک نشسته به چادر زهرا
      مرا ببخش ؛ ببخشی رواست این شب ها
      
      ز فتنه های زمانه خط امان داریم
      چرا که نام علی ذکر ماست این شب ها
      
      گدای صحن و سرای شهنشه نجفم
      دلم هوایی ایوان طلاست این شب ها
      
      دل شکسته ی ما با سلام بر ارباب
      مسافر حرم کربلاست این شب ها
      
      سلام بر لب عطشان سیدالشهدا
      سخن ز تشنه لب سر جداست این شب ها
      
      شنیده ام که سرش نی به نی عوض میشد
      شکایت من از آن نیزه هاست این شب ها
       
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیستم ماه رمضان92
      
       ********************
      
      اشعار مناجات با خدا - سید علی رکن الدین
      
      جز آه، حرفی در خور گفتن ندارم
      جز آه حرفی هست اما من ندارم
      
      چون طفل بازیگوش، عصیانگر، گرسنه
      راهی به خانه غیر برگشتن ندارم
      
      پوسیده یا پاره شده یا آب رفته
       مهمانی است و حیف...پیراهن ندارم
      
      این چه بلایی بوده آوار است بر من
      اسم تو را میخوانم و جوشن ندارم
      
      آه ای ملائک رو بپوشانید از من
      غرق معاصی هستم و دیدن ندارم
      
      میجویمت ای انتهای آرزوها
      میجویم اما پاسخی جز لَن ندارم
      
      در آسمان تیره ی بخت غریبم
      جز کربلا من نقطه ای روشن ندارم
      
      من که به غیر کربلا موطن ندارم
      من که به غیر کربلا مدفن ندارم
      
      سید علی رکن الدین
      
       ********************
      
      
      رمضان بوی مناجات و دعا می آید
      عطر تسبیح و صدای شهدا می آید
      
      گوشه ی چشم من امروز سحر، تر شده است
      آبرو باز به کابین گدا می آید
      
      دیده ی کور به اشک سحری روشن شد
      بوی پیراهن یوسف ز کجا می آید؟
      
      کاش آماده ی مهمانیتان می بودم
      به سر سفره کسی بی سر و پا می آید
      
      خاطر حضرت ارباب بیا عفوم کن
      که فقط بخشش و رحمت به شما می آید
      
      هر سحر مثل محرم دل من می گیرد
      باز عطر حرم کرب و بلا می آید
      
      لب من زخم شده از عطش اما به فدات
      یادم از چوب و لب و طشت طلا می آید
      
      محسن حنیفی
      
      ********************
      
      
      اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
      لب وا نکردی تا کنی اقرار می بخشد
      
      تاثیر استغفار اوج باور عبد است
      قبل از گنه کردن تو را غفار می بخشد
      
      وقت گنه پرده به روی ما می اندازد
      مشغول عصیانیم که ستار می بخشد
      
      هر قدر هم دوری کنیم او در پی ما هست
      گاهی به خلوت ، گاه در انظار می بخشد
      
      این صبر که دارد خدا ، شرمندگی دارد ...
      هر چه گنه را می کنی تکرار می بخشد ...
      
      ظرف ترک خورده در اینجا بند خواهد خورد
      رفتی و برگشتی اگر صدبار می بخشد
      
      پیچیدگی زندگی تمرین رشد ماست
      اینها مقاماتی است که دلدار می بخشد
      
      مومن در امواج بلاها دم نخواهد زد
      زیرا بلاها نخل او را بار می بخشد
      
      در میهمانی هوشیاری جزء ارکان است
      این صاحب خانه به ما اسرار می بخشد
      
      حب علی در سینه باشد کار ما جور است
      ما را به مهر حیدر کرار می بخشد
      
      آب حیاتی که خدا فرموده این اشک است
      این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد
      
      فرموده است شیخ الائمه : " حق ، کسی را که
      اشکی بریزد در عزای یار می بخشد"
      
      ذکر "حسین" در تشنگی تسبیح ما باشد
      جان را صفا این ذکر گوهربار می بخشد
      
      امشب خدا ما را به حق آن یتیمی که
      افتاد از ناقه در آن بازار می بخشد
      
      امشب خدا ما را به حق چشم هایی که
      گردیده بود از ضرب سیلی تار می بخشد
      
      رضا رسول زاده
      با تشکر از آقای رسول زاده
      
      ********************
      
   شب قدر
   
      بچه گي كرده ام، پشيمانم
      من ندانسته شيطنت كردم
      بغلم كن دوباره مثل قديم
      رو نگردان ز من، غلط كردم
      **
      ساده گي كار دست من داده
      همنشين ِ بد از تو، دورم كرد
      لطف بيش از حد شما؛ امروز
      بنده اي سركش و جسورم كرد
      **
       سيب سرخ هوس فريبم داد
      دلم از كرده اش پشيمان است
      عذر تقصير پيشت آوردم
      مهربان، بخشش از بزرگان است
      **
      به كجا مي شود فرار كنم !؟
      بدتر از متهم زمين خوردم
      حيف آن دست، كه مرا بزني
      نزده ؛ من خودم زمين خوردم
      **
      آبرو، اشك، ندبه و توبه
      باز هم واژه هاي تكراري
      دست هاي مرا دوباره بگير
      تا بفهمم كه دوستم داري
      **
       شده ام جنس كهنه ي بازار
      رهگذر، دوست، آشنا نخرد
      كاش از اول ضرر نمي ديدم
      هيچ كس غير تو، مرا نخرد
      **
       نه ! من از چشم تو نمي افتم
      تا حسيني و كربلايي هست
      آبروي مرا نخواهي برد
      تا كه عشق امام رضايي هست
      **
      روسیاهم صدا نخواهي زد
      پاي من را قلم نخواهي كرد
      به دلم دست رد نخواهي زد
      سنگ روي يخم نخواهي كرد
      **
      بازهم روي خوش نشان دادي
      چقدر خوب شد كه زهرا هست
      غسل گريه كن اي دل غافل
      روضه دست و مشك سقا هست
      
      وحید قاسمی
      
      ********************
      
      شب قدر
      
      خود را به خواب مي زني اي بنده تا به كي
      هي توبه پشت ِ توبه، سرافكنده تا به كی
      
      دنيا وفا نكرده ، وفا هم نمي كند
      با زرق و برقش از غم دل، كم نمي كند
      
      از حوض ِ نور،كي به رخت آب مي زني
      كي دست رد به سينه ي اين خواب مي زني
      
      اي بنده جزء براي خدا بنده گي نكن
      !کج می روی،لجاجت و یک دنده گی نکن
      
      بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمی زند
      غير از خداي ِ خود به كسي رو نمي زند
      
      عقلت مگر به شايد و بايد نمي رسد
      بارِ كجت به منزل و مقصد نمي رسد
      
      تيشه نزن به ريشه ي خود بنده ي خدا
      بیراهه می روی، نشو شرمنده ی خدا
      
      جاي غم ِ بهشت، غم ِ پول مي خوري
      بيچاره اي كه مثل پدر گول مي خوري
      
      بيهوده هي براي دلت كيسه دوختي
      باغ بهشت را به جو ِ ري فروختي
      
      ای ورشکسته،بیش تر از این ضرر نده
      لحظه به لحظه عمر خودت را هدر نده
      
      شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ گريه كن
      آيا زمان توبه ي تو نيست گریه کن
      
      شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ توبه كن
      غير از تو و خدا كه كسي نيست توبه کن
      
      شبهاي قدر ناله بزن بي معطلي
      دستم به دامنت، مددي مرتضي علي
      
      شبهاي قدر اشك تو را كوثري كند
      زهرا براي شيعه ي خود مادري كند
      
      جا مانده اي ز قافله، هيهات، گریه کن
      امشب براي عمه ي سادات گريه كن
      
      شايد خدا به حال ِ خرابت نظاره كرد
      پرونده ي سياه تو را پاره پاره كرد
      
      مانند سوزِ صبح ِ مه آلود مي رسد
      وقتي نمانده است، اجل زود مي رسد
      
      باید بری ! به فكرِ حساب و كتاب باش
      فكر فشارِ قبر و سئوال و جواب باش
      
      شبهاي قبر، تيره تر از كرده هاي توست
      مهتاب روشنش سفر كربلاي توست
      
      بي نور عشق، قبر تو دلگير مي شود
      امشب بگير تذكره را ، دير مي شود
      
      ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگير
      امشب به گريه دامن ارباب را بگير
      
      وحید قاسمی
      
      ********************
      
           
      نام ما را ننویسید، بخوانید فقط
      سر این سفره گدا را بنشانید فقط
      
      آمدم در بزنم، در نزنم می میرم
      من اگر در زدم این بار نرانید فقط
      
      میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
      چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
      
      کم کنید از سر من شرّ خودم را، یعنی
      فقط از دست گناهم برهانید... فقط
      
      حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
      مادرم را به عزایم ننشانید فقط
      
      صبح محشر به جهنم ببریدم اما
      پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
      
      پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
      گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
      
      حقمان است ولی جان اباعبدالله
      محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
      
      سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
      من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط
      
      گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما
      دست ما را به محرم برسانید فقط
      
      علی اكبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار ماه مبارک رمضان و مناجات با خدا
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ماه مبارک رمضان و مناجات با خدا

      اگر بناست رحمت کسي به ما کمک کند
      خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند
      
      ضيافت کريم ها که بي گدا نمي شود
      کرم کن و بگو کسي به اين گدا کمک کند
      
      من اشتباه کردم ولي مرا رها نکن
      بجز تو کيست که به اين بي سر و پا کمک کند
      
      گناه کردنم به آبروي من لگد زده
      به اين بدون آبرو کسي چرا کمک کند ؟
      
      اگر هوار ميزنم ،اگر که جار ميزنم
      ميان راه مانده ام يکي مرا کمک کند
      
      نگو که تحبس الدعا شدم نگو رها شدم
      بگو چه حربه اي به من بجز دعا کمک کند
      
      براي من که قبح غفلت و گناه ريخته
      حياست بهترين دوا به من حيا کمک کند
      
      بيا مرا درست کن بيا ضرر نميکني
      نميشود خدا همش به خوبها کمک کند
      
      به هر کجا که ميروم ضمانتم نمي کنند
      به طوس ميروم مگر امام رضا کمک کند
      
      اگر که خورده کار من گره ؛گره گشا که هست
      به عاشقان ، رقيه ي گره گشا کمک کند
      
      چقدر تا دم سحر سر بريده ي پدر
      به دخترسه ساله روي نيزه ها کمک کند
      
      ز ناقه زجر لعنتي مرا ز مو بلند کرد
      به دختر تو عمه زير چکمه ها کمک کند
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضي در شب سوم ماه رمضان92

      *********************

      
      مرا به خلوت و ذکر شبانه راهي نيست
      چرا که سهميه ام غير روسياهي نيست
      
      هميشه غير تو را کرده ام طلب از تو
      ببخش! نيت و مقصود من الهي نيست
      
      مرا به سوي خودش مي کشد چنان نفسم
      که يک دو گام دگر تا خود تباهي نيست
      
      فقط تو مشتري دست خالي ام هستي
      اگرچه پيش تو دل گاه هست و گاهي نيست
      
      اگر مرا نخري ورشکست خواهم شد
      کمک که وضعيتم ، وضع رو به راهي نيست
      
      تو دست يخ زده ام را گرفتي و انگار
      به نامه ي عملم اصلاً اشتباهي نيست
      
      دوباره بر سر سفره نشانديم امسال
      اگرچه بنده ي تو عبد دل بخواهي نيست
      
      به روضه روزه ي خود باز مي کنم زيرا
      براي روزه که بي روضه جايگاهي نيست
      
      سلام ماه خدا بر لب تو خون خدا
      سلام بر لب زخم تو سيد الشهدا
      
      محسن حنيفي

      
          *******************

      

      
      خراب آمده ام تا کني تو آبادم
      هزار شکر نگفتند ز چشمت افتادم
      
      خراب باده ي عَفوم، ببخش رسوا را
      مُقِّر و مُعترفم از هزار بيدادم
      
      مدد نميشوم آقا به غير دستانت
      بگير دست مرا با تمام ايرادم
      
      بدون وجه تو سوگند سخت محتاجم
      که هرچه آبرويم داده اي ز کف دادم
      
      من از عِقاب تو سوي خودت گريزانم
      گناه ميکنم و باز ميکني يادم
      
      هميشه بنده ي دربست خود صدايم کن
      خدا نکرده نکن از اطاعت آزادم
      
      اگرچه سوي تو آلوده دامن آمده ام
      ولي به اسم تو سوگند پاک بنيادم
      
      ميان اين همه مهمان بعيد ميدانم
      که مفتضحم بکني در ميان افرادم
      
      نشاندي ام به کنار خداييان اما
      هزار مزه ندارد سکوت و فريادم
      
      به زير بال خود افتاده بودم اما زود
      رسيد دست عطاي کسي به فريادم
      
      سحر گشود به رويم تمام دردها را
      دمي که ناله رب الحسين سر دادم
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضي در شب دوم ماه رمضان92
      
         *******************

      
      از نسيم سحري روح به جانم دادند
      چشمي از خون جگر اشک فشانم دادند
      
      تا شدم هم نفس محفل رندان سحر
      لذت زمزمه و آه و فغانم دادند
      
      باورم نيست که با اين همه عصيان و قصور
      ره به مهماني ماه رمضانم دادند
      
      بهترين وقت ملاقات خدايي است نماز
      فيض ديدار به هنگام اذانم دادند
      
      ضعف روزه ز تن ناقص من رخت ببست
      بهر انجام عبادات توانم دادند
      
      نام آقا نمک سفره ي افطار من است
      کرم حضرت يار است که نانم دادند
      
      هر چقدر دور شدم باز عطايم کردند
      توبه بشکستم و هر بار زمانم دادند
      
      ناسپاسي به سر نعمت حق باعث شد
      که حواله به سراي دگرانم دادند
      
      مانده بودم که کجا درد دل ابراز کنم
      به کرم خانه ي ارباب مکانم دادند
      
      به خدا آرزويي ندارم هيچ ديگر
      حرم کرب و بلا را که نشانم دادند
      
      دلم از روز ازل هست گرفتار حسين
      به غلامي درش نام و نشانم دادند
      
      در همان روز که هر کس ز کسي بگريزد
      از تولاي علي برگ امانم دادند
      
      بخداوند قسم شور حسين مي گيرم
      روز محشر اگرم اذن بيانم دادند
      
      احسان محسني فر
      
       *******************
      
      
      رمضان آمد و من آمده ام
      باز هم قيد خودم را زده ام
      
      راه گم کرده ترين بنده منم
      پيش چشمان تو شرمنده منم
      
      ميزباني و منم مهمانت
      لقمه اي اشک بده از خانت
      
      رمضان آمده با طعم دعا
      سفره انداخته اند در همه جا
      
      سر اين خوان همه نوع آدم هست
      شاه اگر هست گدايي هم هست
      
      عمر يک سال جلوتر رفته
      از خودم حوصله ام سرفته
      
      يازده ماه گناه آلودم
      من همانم که هميشه بودم
      
      چشم، حقّ بدنم را خورده
      هر کسي خواست دلم را برده
      
      خو گرفته است به بن بست خودم
      طاقتم طاق شد از دست خودم
      
      سالها در تن خود گم شده ام
      تاجر سفره ي گندم شده ام
      
      لحظه هايم به تجارت رفته
      از کفم اين همه فرصت رفته
      
      مددي من به خودم برگردم
      جان بگيرم به تنم برگردم
      
      روسياهم  خدايا چه کنم ؟
      بي پناهم خدايا چه کنم؟
      
      من بدم شاه ولي بد نکند
      پشت در آمده  را رد نکند
      
      مهدي رحيمي

      
          *******************

      
      لحظه ها ميل بندگي دارند
      وقت  ادعيه خواني دل شد
      چشم را بايد  اشک پاشي کرد
      وقت خانه تکاني دل شد
      **
      حال و روز زمين چه ديدني است
      آسمان رخت نو به تن کرده است
      سالروز تولد ماه است
      چقدر شب ستاره آورده است
      **
      رد پاي فرشته ها روي
      جانماز زمين شکوفا شد
      همه دل تنگ اين هوا بودند
      غنچه ي سـبز ربنا وا شد
      **
      بزم عشقي خدا به پا کرده است
      همه دعوت شدند و مهمانند
      خوش نشينان  سفره ي افطار
      ريزه خوار بهار قرآنند
      **
      در همين  لحظه هاي نوراني
      باري از دوش يک نفر بردار
      روزه داري فقط نخوردن نيست
      چون علي کيسه ي سحر بردار
      
      صابر خراساني
      
        *******************

      سلام ماه مبارک سلام ماه خدا
      سلام ماه پذيرايي خدا از ما
      
      سلام شهر طهوراي ساکنان زمين
      سلام چشمه تنزيه عالم بالا
      
      ببين به سوي تو قرآن به دست آمده ام
      سلام شهر تلاوت سلام شهر دعا
      
      به دعوت تو در اين ميهماني آمده ام
      وگرنه خاک کجا و زلالي دريا
      
      چقدر سنگ به بالم زدم به دست خودم
      چقدر زخمي ام و پرشکسته ام حالا
      
      شکسته ام که مرا در تلاطمت بکشي
      تو ناز و قهر خودت را نکن دريغ از ما
      
      براي اذن دخولم اجازه مي خواهم
      اجازه از علي و يک اجازه از زهرا
      
      به اذن دست بريده به اذن مشک و علم
      به اذن روضه ي چشمان حضرت سقا
      
       رحمان نوازنی



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار ماه مبارک رمضان و مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا

       
      فردای محشر کار دشوار است ای دل
      بیچاره آنکس که گرفتار است ای دل
      
      هر کس که حب فاطمه در دل ندارد
      آنجا یقینا بی کس و کار است ای دل
      
      کار شفاعت های زهرا گفته اند با
      دستان مقطوع علمدار است ای دل
      
      هرکس که بی عشق علی و فاطمه زیست
      بی غصه و درد است و بی عار است ای دل
      
      دنیا اگر چه ظاهری زیبنده دارد
      در باطنش بسیار غمبار است ای دل
      
      دیدی چه آورده بروزم حب دنیا ؟
      این قلب و این چشمم چه بیمار است ای دل
      
      چشمی که صد جا رفته و برگشته اصلا
      کی در پی دیدار دلدار است ای دل ؟
      
      از بسکه در تنهایی و غربت به سر برد
      یوسف به دنبال خریدار است ای دل
      
      هرکس نمی داند که یوسف را بها چیست
      محو شلوغی های بازار است ای دل
      
      ای دل بیا چشم انتظار یار باشیم
      از هرچه غیر از عشق او بیزار باشیم
      
      یاسر مسافر
       
       *******************
       
       
      ما که حالا چنین زمین گیریم
      روزگاری در آسمان بودیم
      پر پروازمان که وا می شد
      می پریدیم و بی نشان بودیم
      **
      خوب بودیم و خوب می دیدیم
      پاک بودیم و پاک می رفتیم
      متدیّن بدون بار گناه
      زیر خروار خاک می رفتیم
      **
      همه در زیر سایه ی قرآن
      همه مشغول زندگی بودیم
      لحظه های جوانی خود را
      در مناجات و بندگی بودیم
      **
      بر سر شانه هایمان هر شب
      کیسه های کریم می بردیم
      نان افطار سفره هامان را
      از برای یتیم می بردیم
      **
      لقمه نانی که بود می خوردیم
      کی به فکر غذای فردا بود
      اهل از خود گذشتگی بودیم
      دلمان دل نبود دریا بود
      **
      هر شب جمعه کنج خانه مان
      سر سجاده ی دعا بودیم
      با همان ذکر السلام علیک
      زائر صحن کربلا بودیم
      **
      هر کجا خیمه می زدیم با خود
      کوله بار امید می بردیم
      شاد بودیم از اینکه هر لحظه
      روی شانه شهید می بردیم
      **
      ناگهان بین ناگهانی ها
      پای شیطان به خانه ها وا شد
       عطر سجاده هایمان هم رفت
      جبرئیل از کنارمان پا شد
      **
      ناگهان بین ناگهانی ها
      باد آمد بهارمان را برد
      بوی پرواز رفت و همراهش
      بوی آغوش یارمان را برد
      **
      کم کم از ذکر حق که دور شدیم
      روزی آسمان مان کم شد
       می دویدیم از پی دنیا
      ولی از سفره نانمان کم شد
      **
      کاروان رفت و عده ای رفتند
      عده ای بین چاه افتادند
      عده ای در مسیر خود ماندند
      عده ای بین راه افتادند
      **
       عده ای رفته و شهید شدند
      عده ای بی بها عزیز شدند
       عده ای تا خدا سفر کردند
      عده ای هم اسیر میز شدند
      **
      از دل زندگی ما بوی
      عمر بی استفاده می آید
      از سر سفره های ما حالا
      بوی خمس نداده می آید
      **
      ای شهیدان راه عشق و وفا
      خوش به حال شما و بال شما
      پیش ارباب یاد ما هستید؟
      منم و غبطه ی وصال شما
      **
      باید این روزهای پاییزی
      یک نفر با بهار برگردد
      از برای نجات این دنیا
      وارث ذولفقار برگردد
      **
      با هزاران امید می گویم
      آفتابا امام ما برگرد
      یا ایالغوث یا اباصالح
      جان زهرا تو را خدا برگرد
      
      علی اکبر لطیفیان

       
       *******************
       
       
      ما را به حق ساقی کوثر قبول کن
      با ناله های هر شب حیدر قبول کن
      
      ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
      ما را به حق پهلوی مادر قبول کن
      
      ما غیر گریه، تحفه برایت نداشتیم
      این قطره را تو چند برابر قبول کن
      
      تاج غلامی تو به شاهی نمی دهیم
      ما را همیشه رعیت و نوکر قبول کن
      
      خسته شدم ز توبه شکستن دگر بس است
      حالا که رو زدم به تو دیگر قبول کن
      
      از بار معصیت کمرم درد می کند
      یعنی منم شکسته و مضطر قبول کن
      
      تا حک شود ز یار به این تن نشانه ای
      ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن
      
      حسین ایزدی

       
       *******************

      
      
      گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری
      گرچه من دربدرم، راه ندی حق داری
      
      بسكه من اين در و آن در زده ام حالا كه
      خورده اينجا گذرم، راه ندی حق داری
      
      همه جا پرسه زدم غير در خانه ی تو
      حال بشكسته پرم، راه ندی حق داری
      
      از رفيقان شهيدم به خدا جاماندم
      حال كه يك نفرم، راه ندی حق داری
      
      گرچه بر سفره تو شاه و گدا مهمانند
      بسكه من خيره سرم، راه ندی حق داری
      
      بس كه تو شاهد عصيان مني امشب كه
      من گداي سحرم، راه ندی حق داری
      
      به اميدم كه كسي باز شفاعت  بكند
      طفل شش ماهه مگر باز وساطت بكند
      
      محمود قاسمي

       
       *******************

      
      
      مانده در درد و رنج... درمانده
      با دلی پرگناه آمده ام
      این منم ؛ بنده ای خطاکارم
      خسته و روسیاه آمده ام
      **
       این منم آنکه بعد مدت ها
      عقل او یادی از جنون کرده
      نوکری بد که با گناهانش
      قلب ارباب خویش خون کرده
      **
       داد و فریاد میزنم اینجا
      تا که شاید توجهت را جلب
      بس که کردم گناه آخرسر...
      ...اندک اندک شدم قسی القلب
      **
      سفره گسترده و برای من
      لقمه ای از کرم نمی آید
      اشک من توی چشم زندانی ست
      در دعا گریه ام نمی آید
      **
      سائلان را ز خانه رد کردن
      تو خودت گفته ای که ننگین است
      دست من سوی تو دراز شده
      ما گدائیم، شغلمان این است
      **
      هرچه کردی گناه بود ای دل!
      گاه با نیت ثواب اما...
      آبرویم چو آب از کف رفت
      خانه ات... خانه ات خراب اما...
      **
       من کبوتر ... سپید.... زاده شدم
      که مرا غرق در سیاهی کرد
      مهربان! با تمام این اوصاف
      با من خسته دل چه خواهی کرد؟
      
      پیمان طالبی
       
       *******************

      
      باور نمی کنم که مرا هم خریده ای
      آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای
      
      لایق نبوده ام بنشینم کنار تو
      با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای
      
      هرگز به روی من نزدی عبد عاصی ام
      اصلاً نگفته ای که تو پرده دریده ای
      
      با این همه گناه و خطایی که داشتم
      هرگز ندیده ام ز گدایت بُریده ای
      
      گفتم دگر ز چشم تو افتادم ای خدا
      امّا هنوز در بر من آرمیده ای
      
      من بی توجّهی به تو کردم ولی مُدام
      ناز مرا به خاطر زهرا کشیده ای
      
      ماه مبارک است و دلم شد سرای تو
      از روح خود دوباره به جسمم دمیده ای
      
      شرم از عذاب نوکر زهرا نموده ای
      گفتی بیا که نوکر قامت خمیده ای
      
      وقتی میان کوچه زمین خورد مادرم
      آنجا صدای ناله ی او را شنیده ای
      
      محمد فردوسی
      
       *******************
      
      
      من را هميشه خواندي و نشناختم تو را
      از غصه ها رهاندي و نشناختم تو را
      
      اين بنده‌ی اسير معاصي و نفس را
      از درگهت نراندي و نشناختم تو را
      
      بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی
      با من هميشه ماندي و نشناختم تو را
      
      بر خان رحمت و کرم و استجابتت
      عمري مرا نشاندي و نشناختم تو را
      
      شب هاي جمعه تو نمک اشک و روضه را
      بر جان من چشاندي و نشناختم تو را
      
      با رأفت و بزرگي و آقائيت مرا
      تا کربلا رساندي و نشناختم تو را
      
      یوسف رحیمی
      
      *******************
      
      
      در پیشگاه قدسی تو ای خدای من
      می دانم اینکه رنگ ندارد حنای من
      
      از بس که توبه کردم و توبه شکسته ام
      چنگی به دل نمی زند این توبه های من
      
      با اینکه مُهر خاتمه خورده به نار تو
      آزاد و خودسر است عنان هوای من
      
      یا رب ببین که از سر تکرار معصیت
      دیگر شکسته قبح معاصی برای من
      
      گر تو مرا رها کنی از دست می روم
      بی لطف تو شود دل دوزخ سرای من
      
      ای مالکی که فضل بریّه از آن توست
      دستی بکش به روی سر بی نوای من
      
      سوگند می خورم به مقام ربوبیت
      جز آستان تو نبوَد التجای من
      
      آن فطرسم که در پی قنداقه آمدم
      یعنی شکسته بال و پر ربّنای من
      
      امشب بیا به خاطر ارباب بی کفن
      منّت گذار و درگذر از این خطای من
      
      جان حسین ... روزی ما را رقم بزن
      امضا نمای تذکره ی کربلای من
      
      محمد فردوسی
      
      *******************
      
      
      بگذارید بر احوال خودم گریه کنم
      بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم
      
      فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود
      جای آنست بر افعال خودم گریه کنم
      
      تا شبی پنجره رحمت حق باز شود
      هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم
      
      ذره ای خوب و بد ای وای عقوبت دارد
      به " فمن یعمل مثقال " خودم گریه کنم
      
      نیست تقصیر کسی آیینه ام تار شده
      جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم
      
      راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده ام
      ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم
      
      من پرستوی حرم بودم و دور افتادم
      تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم
      
      کاروان رفت به پا بوسی حق بگذارید
      منکه جا مانده امیال خودم گریه کنم
      
      قرعه افتاد که من از شهدا جا ماندم
      سخت بر این دل بد فال خودم گریه ککنم
      
      نشدم معتکف خیمه نورانی یار
      بر سیه بختی اقبال خودم گریه کنم
      
      مددی تا به غریبی نگارم نالم
      همتی تا که بر احوال خودم گریه کنم
      
      سید محمد میرهاشمی



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

استقبال از ماه مبارک رمضان

      آمد از پرده برون ماه منور رمضان
      از هلال مه نو دارد ساغر رمضان

      مست مستیم و ندانیم سر از پا همگی
      ای خوشا باده، خوشا باده، خوشا هر رمضان

      هله یاران رمضان ها هله یاران روزه
      رمضان است سلام همگان بر رمضان

      رمضان آمده یاران بفروزید چراغ
      طبل کوبید هلا طبل سحر در رمضان

      گل سیسنبر و سوری به سر ماه زنید
      تاجی از شب بو بگذارید بر سر رمضان

      هله با هلهله خیزید به استقبالش
      هان نسیم سحری آمد از این در رمضان

      رمضان آمده با شطی از آیینه و گل
      شیر آورده هل آورده و شکر رمضان

      شربت قند و گل آورده و حلوای دعا
      آمد از شهر خدا قرآن بر سر رمضان

      ماه شعبان بگذشت آی دریغا شعبان
      رمضان آمده از راه ، برادر رمضان

      جان مجروح مرا مرهم و دارو بخشید
      جسم بی روح مرا کرد مسخر رمضان

      دل بشکسته جواز سفرت خواهد شد
      آنک این کشتی در گریه شناور، رمضان

      می بردمان سوی معراح یکایک شب قدر
      پای بگذاشته از عرش فراتر رمضان

      می بردمان همگی گرم فراسوی بهشت
      می بردمان همگی آن سوی محشر رمضان

      شمس سوزنگر از این دست ندیده ست کسی
      زد بر آماس گناهانم نشتر رمضان

      رمضان قوت بازوی خداجوی علی ست
      روز هیجا نکند جز در خیبر رمضان

      بوی آواز خدا می وزد از هر طرفی
      چه معطر نفس ما چه معطر رمضان

      رمضان چیست تماشای سحرهای بهشت
      چشممان باز به قرآن مصور، رمضان

      رمضان ماه خدا ، ماه نبی ، ماه ولی
      ماه دلخواسته ی خاص پیمبر رمضان

      آمد از راه به بی تابی و پرسید کجاست
      خانه ی فاطمه و خانه ی حیدر ، رمضان

      هان بکارید در این مزرعه ی سبز قنوت
      هان بچینید از این میوه ی نوبر، رمضان

      گرد او حلقه زنید آنک درمسجد عشق
      چون خطیبی ست که رفته ست به منبر رمضان

      رمضان کوه گناهان تو را می ریزد
      گرچه از ذره ی کاهی ست سبکتر رمضان

      میهمانان خداییم مراقب باشیم
      نکند بگذرد از خانه مکدّر رمضان

     علیرضا قزوه



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: استقبال از ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 7 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با خدا

     عمری تباه کردم عمر گران بها را
      دیدم ره درست و رفتم ره خطارا

      دشمن مرا صدازد از دوست غافلم کرد
      دنبال غیر رفتم گم کردم آشنارا

      درسینه آه دارم درد گناه دارم
      جز توبه نیست درمان این درد بی دوارا

      هم مرگ پیش پاو هم عمر رفته از دست
      یارب ببخش مارا یارب ببخش مارا

      گیرم زدر برانی در پشت در بمانم
      غیراز در تو دارم یاسیدی کجارا

      من برده ام همیشه کوه گناه بردوش
      تو کرده ای هماره با بنده ات مدارا

      از خویش نا امیدم لا تقنطوا شنیدم
      یأس مرا گرفتی دادی به من رجارا

      هرکس زپادر افتد بردامنی زند چنگ
      ای خاندان عصمت  من دامن شمارا

      میثم تمام عالم آرند سر به سجده
      هرکس گرفته خاکی تو خاک کربلا را

      غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 7 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سیاسی-به بهانه حمله تروریست های تکفیری به عراق

غیرت عجم ها

نگذرد حق از انکه از اغاز
 دشمن مرتضی وآلش شد

آنکه از روی خشم وغضب
 وارد بیت او به آتش شد

وقسم را به لات وعزا داد
که در خانه را بسوزاند

هر که باشد ز آل پیغمبر
 شمع وپروانه را بسوزاند

نسل اینان ادامه دارد تا
 زهر خود را به شیعیان ریزند

آمدند تا زمان قبل رسول
 حکم شیطان به گردن آویزند

داعشی ها ادامه ی قوم
 منکران حقوق پیغمبر

منکران حقیقت قرآن
 منکران ولایت حیدر

پشت این فتنه بزرگ جهان
 کشوری نیست غیر آل صعود

پس چه فرقیست بین این مردم
 با مسلمان کشان قوم یهود

ما عجم ها زمان قبل از دور
 بوده ایم عاشقان آل عبا

اسم مارا یکی یکی حک کرد
 شکر حق در صحیفه اش زهرا

افتخار بزرگ ما این است
 با نگاه شما مسلمانیم

لقمه از سفره علی خوردیم
 چون ز نسل کیان وسلمانیم

همه دنیا نگفته می داند
عجمی غیرتی کهن دارد

سندم هشت سال جنگ تحمیلی
 بس شهیدان بی کفن دارد

ارزوهای ما فرآ تر از
 آرزوهای مردم دنیاست

سر بریده شدن برای حسین
 اوج عزت واوج لذت ماست

کاروان حسین اگر آن روز
 گذرش خطه دلیران بود

نیمی از خاک کربلا قبر
 شهدایی زخاک ایران بود

غیرت ما عجم به اهل البیت
 متن صدها کتاب خواهد شد

پای دشمن به کربلا برسد
 پای ما در رکاب خواهد شد

غیر از این ای ولی امر جهان
 از شما خواهشی نمی ماند

جان زهرا اگر اجازه دهی
 اثراز داعشی نمی ماند

چون اجازت نمی رسد از تو
موج دریا نمی شویم آقا

صد هزاران چو داعش ار آید
 از حرم پا نمی شویم آقا

ما از اول نبوده ایم ساکت
 سر سازش نبوده با خناس

خون رگهایمان به جوش آمد
 داعش ودور مرقد عباس

سینه زنها کنار تو هستند
 غارت خیمه ها نخواهد شد

دیگر اینجا به تیر حرمله ها
 سر اصغر جدا نخواهد شد

دیگر اینجا حسین بی اکبر
 کمر او دو تا نمی گردد

یا که در گوشه ای زنخلستان
 دست سقا جدا نمی گردد

دیگر اینجا از آتش خیمه
پای طفلان تو نمی سوزد

زیر خنجر کنار نهر فرات
 لب عطشان تو نمی سوزد

دیگر اینجا به حمله ی دشمن
دختری زیر پا نمی ماند

یا که در راه کوفه وشام
کودکی خسته جا نمی ماند

دیگر اینجا عقیله در گودال
 زخم سر نیزه را نمی بینی

یا ز بالای تل زینبیه
سر بر نیزه را نمیبینی

نه دگر نیمه شب در آن صحرا
 پی دردانه می روی بانو

با وجود مدافعان حرم
به اسارت نمی روی بانو

کربلایی دوباره بر پاشد
 سینه زنهای حضرت ارباب

بانگی ازیک خرابه می آید
 ای عمو جان رقیه را دریاب

حسین کریمی نیا



موضوعات مرتبط: داعش وحشی

برچسب‌ها: سیاسی-به بهانه حمله تروریست های تکفیری به عراق مهدی وحیدی
[ 6 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با خدا

شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند

کجاست دیده ی روشندلان باطن بین
نگاه نیک نظر را به هر کسی ندهند

تو بی هنر ! که به فکر و خیال دل بستی
معطلی ، که هنر را به هر کسی ندهند

ادب ، نیاز اساسی سالکان ره است
رموز طی سفر را به هر کسی ندهند

چه داغها ، چه بلاها ، چه رنجها باید
یقین که سوز جگر  را به هر کسی ندهند

شنیده ام ز بزرگان معرفت یاران
خلوص و دیده ی تر را به هر کسی ندهند

کسی که اهل شهادت نبود نا اهل است
بدان که میل خطر را به هر کسی ندهند

قسم به راهب نصرانی و سه ساله ی شام
طواف کعبه ی سر را به هر کسی ندهند

سوی حسین به فردای محشر ای یاران
جواز و اذن گذر را به هر کسی ندهند

دعای عهد بخوان رجعتی اگر خواهی
که درک صبح ظفر را به هر کسی ندهند

سید محمد میر هاشمی



موضوعات مرتبط: مناجات با خدادعای عهد

برچسب‌ها: مناجات با خدا مهدی وحیدی
[ 4 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بی تو گذشت آن هیجانی که داشتیم
آن عشق پر شرار نهانی که داشتیم

روزیّ ما نبود ببینیم شاه را...
ناکام ماند عمر جوانی که داشتیم

دارد به سمت قبر مرا می کشد کسی...
طی شد بــــدون یار زمانی که داشتیم

حتی "دعای عهد" مرا با وفا نکرد
سمت گنــاه رفت، توانی که داشتیم

از بس زبانمان به دعـــای تو لب نزد
"لکنت گرفت بی تو زبانی که داشتیم"

از بس گناه روی دلم را سیــاه کرد
پنهان شد آن عیار عیانی که داشتیم

این گرگ نفس آمد و ما را به خاک زد
با دوری از حضــــور شبانی که داشتیم

بی تو چقـــــدر زندگی ما تبـــاه شد
مرداب شد همین جَرَیانی که داشتیم

با دوری از تو عمر به دردی نمی خورد
آجـــر شده است لقمه ی نانی که داشتیم

محمد کاظمی نیا

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مهدی وحیدی
[ 30 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت رقیه (علیهاسلام)


      باید سخن جاری شود تا ما بخوانیم
      باید خدا روزی کند نوکر بمانیم      
      باید ز بالا گفت و از بالا مدد خواست
      چون نوکر ایل و تبار آسمانیم      
      با دادن گیسو به دست صاحب خویش
      باید اطاعت داشت تا که می توانیم      
      باید سلوک عشق بازی را بپوئیم
      اینگونه در سِلک رقیه جاودانیم      
      باید دمی محیا تر از عیسی رسد تا
      کشتی احساسات مردم را برانیم
       
      عیسی مسیح کوچکِ دنیا رقیه
      هذا مقام المستجیر یا رقیه

       
      زرینه خو سیمینه رو ای گوهر عشق
      دل را به غارت میبری ای دلبر عشق      
      زهرا و زینب میشوی تا اینکه باشی
      هم مادر و هم خواهر و هم دختر عشق      
      چون تاجی از یاقوت و مروارید عوض شد
      جای تو با عمامهء روی سر عشق      
      آهِ تو صد تیغ دو دم دارد درونش
      ای ذوالفقار بی قرار لشگر عشق      
      آغوش بابا منتظر مانده بیا و
      شیرین زبانی کن به روی منبر عشق
       
      من زندگی را وقف نام عشق کردم
      تصمیم دارم تا که دور تو بگردم

       
      با دستهای کوچکت چه دستگیری
      سائل هر آنچه باشد آن را می پذیری      
      دل را روانه کردم از اینجا به کویت
      دارم امید امشب تو دستم را بگیری      
      اسمِ تو را بردم جوابم را خدا داد
      فرقی ندارد تو همان جوشن کبیری      
      چون سنگهایِ بارگاهت رو سپید است
      هر بار زائر می شود آنجا فقیری      
      این گنبدِ کاشی و سنگ اسرار دارد
      یک از هزارش این بود که بی نظیری  
     
      از آن خرابه که در وادی آن حرم شد
      جنگیدن مردانهء تو باورم شد

       
      باید زر اندوده کند بابا تنت را
      باید ز خار و خس بگیرد گلشنت را      
      تکرار کن بابا و عمه دوست دارند
      وقتِ نمازت شکل قامت بستنت را      
      بابا به این امید میبوسد رخت را
      تا بنگرد روزی عروسی کردنت را      
      آغوش عباس است مشتاق تو هر بار
      پیش عمو کج مینمایی گردنت را      
      وقتی سرِ دوش اباالفضلی محال است
      خار بیابانها بگیرد دامنت را
       
      تو تا قیامت تا دم محشر بزرگی
      در کربلا تو وارث مادربزرگی

       
      آتش زبانه می کشد روزی ز جانت
      حق میدهم باشد پدر دل ناگرانت      
      انگشت دشمن بر دهانت مینشیند
      پس روشن است از چیست این لکنت زبانت      
      آنقدر در خار بیابان میدوی تا
      از پیکرت بیرون رود تاب و توانت      
      وای از زمانی که میوفتی از بلندی
      وای از شکاف دنده ات از استخوانت      
      وای از تماشایِ سری بالایِ نیزه
      وای از لباسِ عمه ها و خواهرانت
       
      ای خاک عالم بر سر شاعر چه دیدی
      خوابیده بودی با لگد از جا پریدی 

       
      حسین قربانچه

*********************


     بوی گل در همه ارض و سما پیچیده
      بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده
      دست مولاست به این سفره نمک پاشیده
      در کویر دل من باز گلی روئیده
      
      بروی خاک ملائک همه گل می بارند
      همگی بر لبشان سوره کوثر دارند
      
      خبر آمد که شب هجر سحر خواهد شد
      انتظار دل عشاق به سر خواهد شد
      ماه رخساره ای از پرده بِدَر خواهد شد
      باز هم حضرت ارباب پدر خواهد شد
      
      عطر بانوی مدینه همه جا منتشر است
      بیشتر از همه ساقی حرم منتظر است
      
      گریه طفل بگوش آمد وشد غوغایی
      عمه زینب به خودش گفت عجب زهرایی
      عشق باباست عجب نیست شود بابایی!
      گفت عباس که به به چه شب زیبایی
      
      گفته بودند که او جلوه زهرا دارد
      واقعاً بوسه به دستش بزنم جا دارد
      
      در اصالت به نبی رفته به مولارفته
      صورتش هاله نور است به بابا رفته
      در شهامت به خود زینب کبری رفته
      همه تأیید نمودند به زهرا رفته
      
      آنقدر بر سر دستان عمو زیبا بود
      عمه می گفت فقط"بترکد چشم حسود"
      
      چه شبی بود شه علقمه زهرا را دید
      دور گهواره او ام ابیها را دید
      دیده وا کرد رقیه رخ سقا را دید
      لب خندان علی اکبر لیلا را دید
      
      ماه و خورشید و ستاره همه زیبا بودند
      همه شان منتظر خواندن لالا بودند
      
      آمده تا حرمش قبله حاجات شود
      آمده نسل معاویه خرافات شود
      آمده حرمله با گریه مجازات شود
      شک نکن آمده که عمه سادات شود
      
      گرچه ارباب علی داشت پیمبرهم داشت
      شب میلاد رقیه شد و مادر هم داشت
      
      لب اگر باز کند قند و شکر می ریزد
      چادرش باز شود در و گهر می ریزد
      چشم او اشک مناجات سحر می ریزد
      سائلش باش که در دست تو زر می ریزد
      
      هیچ کس اینقدر احساس ندارد دارد؟
      چون رقیه عمو عباس ندارد دارد؟
      
      جای دارد که همه خلق به او رو بزنند
      در برش ماه وستاره همه سوسو بزنند
      تازبان باز کند چنگ به گیسو بزنند
      در حضورش شه و سائل همه زانو بزنند
      
      گاه زهرا و گهی زینب کبری می شد
      تا می آمد عمو عباس ز جا پامی شد
      
      یک تنه او به دو صد شام حریف است حریف
      چه کسی گفته که این طفل ضعیف است ضعیف
      کاش بر خاک نیافتد که ظریف است ظریف
      صورتش مثل گل یاس لطیف است لطیف
      
      کاش ضربه نخورد چون که پرش می شکند
      کاشکی داغ نبیند کمرش می شکند
      
      همه گویند رقیه به پدر حساس است
      یک نفر نیست بگوید که به سر حساس است؟
      کاش از ناقه نیافتد چقدر حساس است
      نوه فاطمه به درد کمر حساس است
      
      خواب بود و پدرش رفت به میدان نبرد
      ماند بیدار شبی و پدرش را آورد
      
      مهدی نظری



موضوعات مرتبط: حضرت رقیه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت رقیه (علیهاسلام) مهدی وحیدی
[ 29 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) - ایام بعد از نیمه شعبان

    

      خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
      و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
      
      تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
      گذشت نیمه ی شعبان نیامدی آقا
      
      من انتظار تو را می کشم بیا، برگرد
      ز دست می روم آقا تو رو خدا برگرد
      
      اگر بدانی از این درد ها چه دل، تنگ است
      کبوترم که بدون تو سهم من سنگ است
      
      بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار
      بیا که کفر، بدون تو بر حق است انگار
      
      بیا که حرمت آینه ها شکستنی است
      در این زمانه که شیطان برادر تنی است
      
      چقدر بی تو بخوانم «متی ترانا» را
      ببین که تا به کجا کشیده ای ما را
      
      نگو نشستن با تو به من نمی آید
      و یا که کرب و بلایی شدن نمی آید
      
      شمیم بوی تو را می کنم هنوز احساس
      تویی که رفته نگاهت به حضرت عباس
       
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 27/03/93

*******************

      رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
      به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت
      
      گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
      چه کار کرده دل من برای آمدنت
      
      چه دیده ها که به راهت سپید شد
      چه گریه دار شده ماجرای آمدنت
      
      تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
      ولی نبود محیا فضای آمدنت
      
      در آن میان که بوی گناه می آید
      نباشد ای پسر نور جای آمدنت
      
      اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
      دعا و گریه شود ره گشای آمدنت
      
      سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
      چه عاشقانه نشستند پای آمدنت
      
      تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
      در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت
      
      چه می شود که بگیریم سر به روی دست
      شویم همسفر کربلای آمدنت

  اجرا شده توسط حاج منصور ارضی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) - ایام بعد از نیمه شعبان مهدی وحیدی
[ 29 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (علیه السلام)

       چندي به انتظار تو حسرت كشيده ايم
      دور از نگار حوصله اي سر رسيده ايم

      هفته به هفته مي گذرد بي حضور تو
      از جمعه هاي بي تو كه خيري نديده ايم

      پيدا نمي كني ز دل ما فقير تر
      از ما عيادتي كه دل از كف رهيده ايم

      صدشكر در تلاطم اماج معصيت
      در ساحل قنوت تو سكني گزيده ايم

      قسمت نشد كه حاجي بيت خدا شويم
      شكر خدا به مجلس آقا رسيده ايم

      بسيار روضه از غم ارباب خوانده اند
      اما هنوز كرببلا را نديده ايم

      احسان محسني فر



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: امام زمان (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 29 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

چایی روضه ارباب

مادرم گفت برو روضه جلا میگیری.
چای آنجا بخوری جام بلا میگیری.

پدرم گفت اگر نوکر خوبی باشی
عاقبت تذکره کرب و بلا میگیری

باز بغض کربلا کردیم......

************** 

کعبه ام روی تو باشد، قبله ام کرببلاست       
چایی روضه برایم آب زمزم بوده است

آرزو دارم پس از مرگم بگویندم که من        
یاحسین ذکر لبم در اخرین دم بوده است

**************    

عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند                  
بهر احیای محرم در شتاب افتاده اند

مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند                 
فکر چای روضه و قند و گلاب افتاده اند

**************    

 سماوری که به بزم حسین می جوشد           
بخار رحمت آن جرم و خلق می پوشد

حدیث کوثر و تسنیم و سلسبیل مگو             
بگو حکایت مستی که چای می نوشد

************** 

ایـن چـای روضـه ها کـه مـرا زیر و رو کـند
عطرش ز دور کــار هـــزاران سبـــو کند

زاهد بیا که این می بی غش دو ساله است
دردش تو را بسازد و حالت نکو کند

ای محتسب به مستی ما خرده ای مگیر
کاین می که می رسد همه دفع عدو کند

ساقی بریز چای و بگردان سبوی خویش
چون مرهمی به سینه و بغض گلو کند

گلها و غنچه هاست درین محفل عزیز
خوشبخت آن‌ که غنچه نشکفته بو کند

از قبله‌ گشته‌ نام خدا را بیاورد
یکبار اگر به قبله نادیده رو کند

یارم میان میکده دارد به دست خویش
این چای روضه ها که مرا زیر و رو کند

**************

تا در ميان هيئت ما حروله كنند
پس ساكنان عرش خدا را بياوريد
سرچشمه بقا به خدا چای روضه هاست
پس بهر خضر چاي بقا را بياوريد


**************

عـــرق کهنه ی شــیـراز مـرا مـسـت نــکــرد
چـای روضــه اربــابــــ زمــیــن گـــیــرم کــــرد

حاج علی انسانی

 

 



موضوعات مرتبط: امام حسین(ع) - آزادمناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی

برچسب‌ها: چایی روضه ارباب مهدی وحیدی
[ 28 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سیاسی-به بهانه حمله تروریست های تکفیری به عراق

داغي بــــه دل اهـــــل ولا نگذاريد
بـــر روي غرور شيعه پــا نگذاريد

مـا خشم کنيم سفره تان برچيده است
هــي سر به سر غيرت مــا نگذاريد

محمد کاظمي نيا



موضوعات مرتبط: * سیاسی و مسایل روز

برچسب‌ها: سیاسی-به بهانه حمله تروریست های تکفیری به عراق مهدی وحیدی
[ 28 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سیاسی-به بهانه حمله تروریست های تکفیری به عراق

داعش بترس از این همه گرد و غبارها
اصلاً به تو نیامده این گونه کارها

داعش بترس رحم به حالت نمی کنیم
داعش بترس از عجم، از نیزه دارها

سید علی اشاره کند حمله می کنیم
با لشکر پیاده نظام و سوارها

کرب و بلا گرفتنت اصلاً جدید نیست
کهنه شده است بر همه این ابتکارها

سر می زنیم با "لک لبیک یا حسین "
سر می زنیم نعره زنان با شعارها

سر می دهیم پای حسین و برادرش
سر می دهیم مثل همه سر به دارها

از ما بترس چون پسر شیر خیبریم
طوفان کنیم با دو سر ذوالفقارها

"وقت عمل رسیده زمان نظاره نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست"

محمد فردوسی



موضوعات مرتبط: داعش وحشی

برچسب‌ها: سیاسی-به بهانه حمله تروریست های تکفیری به عراق مهدی وحیدی
[ 25 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام زمان (علیه السلام)


امشب رسد از سامره بوی گل نرگس
گل ها همه چشم اند به سوی نرگس
بگرفته همه خوی به خوی گل نرگس
نرگس زده لبخند به روی گل نرگس
گم گشته در انوار الهی کره ی خاک
صوت صلوات است که سر برده به افلاک

تا دوست زند خنده و تا خصم شود کور
گردیده زمین بر سر گردون طبق نور
هم سامره سینا شده هم بیت ولا طور
ریزد عوض گل به زمین بال و پر حور
خورشید رخ مهدی سر زد شب نیمه
بر چهره گل انداخته لبخند حکیمه

روید گل توحید زکوه و چمن امشب
یوسف شده از مصر، مقیم وطن امشب
یعقوب شنیده است بوی پیرهن امشب
مهدی زده لبهند به روی حسن امشب
خیزید و به بینید گلستان حسن را
در دست حسن لاله ی بستان حسن را

خیزید که از پاره ی دل گل بفشانید
وز کوثر نور آتش دل را بنشانید
بر منتظران این خبر خوش برسانید
کامشب شب قدر است همه قدر بدانید
با نور نوشتند به پیشانی خورشید
ماهی که جهان منتظرش بود درخشید

این صورت توحید و یا آیت نور است
این قامت طوباست و یا نخله ی طور است
داود نبی را به لب آیات زبور است
یا بر لب مهدی سخن از روز ظهور است
گوش همه بر زمزمه ی یارب مهدیست
ای منتظران مژده که امشب شب مهدیست

ای منتظران یافته غم خاتمه امشب
تبریک که روشن شده چشم همه امشب
بشکفت به شوق و شعف و زمزمه امشب
گل از گل لبخند بنی فاطمه اشمب
مرغان بهشتی شده آواره ی مهدی
گردند به دور و برِ گهواره ی مهدی

مهدی است که احیاگر قانون حسین است
مهدی است که شمشیرش مدیون حسین است
او وارث پیراهن گلگون حسین است
والله قسم منتقم خون حسین است
بر پرچمش این نقش عیان با خط نور است
ای منتظران مژده که هنگام ظهور است

این یوسف زهراست که سوی وطن آید
این ماه دل آراست که در انجمن آید
این جان جهان است که اینک به تن آید
بر منتظران پاسخ یابن الحسن آید
خیزید حضور پسر فاطمه امشب
لبّیک بگویید به مهدی همه امشب

بوی نفس حجّت ثانی عشر آید
ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید
ای صبح بیا تا شب هجران به سر آید
خورشید بنی فاطمه از کعبه بر آید
عیسی زفلک بازآ، ما صبر نداریم
تا پشت سر یار نمازی بگذاریم

ای احمد ثانی زحرا جلوه گری کن
ای وارث پیغمبر، پیغامبری کن
تنها پسر زهرا ما را پدری کن
این قافله گم شده را راهبری کن
در هجر شبان، اشگ فشان این رمه تا کی
دوران فراق پسر فاطمه تا کی

ای غصّه ی اسلام هم آغوش تو، مهدی
ای ناله ی خاموشان در گوش تو، مهدی
ای پرچم ثارالله بر دوش تو، مهدی
ای خون دل و اشگ بصر نوش تو، مهدی
ای موسی عمران چه شود تا به مصافی
چون سینه ی دریا دل فرعون شکافی

ای نام تو ذکر خوش شام و سحر ما
ای خاک رهت مادر ما و پدر ما
ای باغ تو را لاله زخون جگر ما
ما منتظر استیم و تویی منتظَر ما
بازآ که چراغ همه رخسار تو باشد
«میثم» صله ی شعرش دیدار تو باشد

غلامرضا سازگار

***************

  صاحب دل است، آنکه دلش پیش دلبر است
  یک دل در این دیار به صد دل برابر است

  ای دل به دلربایی مهدی (عج) بگو کجاست؟
 مهدی ز هر دلی به جهان دلرباتر است.

    محمدرضا بهرامی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - ولادت

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام زمان (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 22 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سرود ولادت امام زمان (علیه السلام)

واشده گل در چمن
واشده گل در چمن
آمده جانان من

سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن

پرده از رخ برگرفت
حجت معبود ما
آمده امشب جلوه گر
مقصد و مقصود ما
یوسف مصر وطن
مهدی موعود ما
مهدی موعود ما

سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن

آنکه از دور میکند
بوی گل را حس تویی
آنکه نام او بود
نقل هر مجلس تویی
ای گل خوش عطر و بو
نرگس نرجس تویی

سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن

آیه قرآن کند
زیر لب او زمزمه
با نگاهی می برد
این پسر دل از همه
آید از گهواره اش
بوی عطر فاطمه
بوی عطر فاطمه

سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن

خیمه ی قدر همه
خرمن گیسوی تو
میوزد بوی بهشت
یا که باشد بوی تو
کی شود یابن الحسن
من ببینم روی تو
من ببینم روی تو

سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن

ای که تیرغمزه ات
بادل ما اشنا
ای که تیرغمزه ات
بادل ما اشنا
پاسخ مارا بگو
چون دلم غرقه نماز
یابن الزهرا تربت
مادرت زهرا کجاست؟
مادرت زهرا کجاست؟

سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن
سیدی یابن الحسن



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - ولادت

برچسب‌ها: سرود ولادت امام زمان (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 21 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)


                        ای لسانت لسان پیغمبر
                        وی بیانت بیان پیغمبر
                        ای زمانت شبیه رستاخیز
                        در دهانت زبان پیغمبر
                        ای فدای صدای تکبیرت
                        وی به گوشت اذان پیغمبر
                        هست از پای تا سرت ای سرو
                         با تو سرو روان پیغمبر
                        ناز را، خال آل هاشم را
                         داری ارث از نشان پیغمبر
                        گیسویت ریخته به شانه ی توست
                        زلفی از گیسوان پیغمبر
                        ای خدا گونه، گونه گندمگون
                        گونه گونه نشان پیغمبر
                        ای خوشا لب به خطبه بگشایی
                        سوره ی ترجمان پیغمبر
                        نفس تو، نفس حیدر کرار
                        جان تو هست جان پیغمبر
                        رزم تو رزم بی امان علی است
                        ای توانت توان پیغمبر
                        دولت توست دولت زهرا
                        ای امید نهان پیغمبر
                        ای امام محمّدی سیما
                        ای نهان و عیان پیغمبر
                        ای میان سپاه خود پنهان
                        یوسف خاندان پیغمبر
                        قرن ها عمر بی خزان داری
                        ای همیشه جوان پیغمبر

                        ابر تیره ز آفتاب بگیر
                        زلف پیچیده را نقاب بگیر

                        همه حلّال مشکلاتی تو
                        به خدا کشتی نجاتی تو
                        قرّة العین آل زهرایی
                        چشم را چشمۀ حیاتی تو
                        شب میلاد تو شب رحمت
                        پس حسین دگر به ذاتی تو
                        عیدی تو برات آزادی است
                        خلق را برگه ی براتی تو
                        ای بنازم شهادتین تو را
                        هم حیاتیّ و هم مماتی تو
                        این تو هستی هُداة مهدیین
                        بحر مستضعفین حُماتی تو
                        روی کتفت نوشته جاء الحق
                        زهق الباطلی، نشاطی تو
                        هر امامی به یک صفت معروف
                        صاحب اعظم صفاتی تو
                        نه امام زمینیان تنها
                        که ولیّ همه کُراتی تو
                        زمزم از روی تو کند فَوران
                        جاری نیل تا فراتی تو
                        مدعی را چه رؤیت رویت؟
                        منکر این مکاشفاتی تو
                        مهدویت که نیست بازیچه!
                        کِی طرفدار سیئاتی تو
                        انحرافات، انتظار تو نیست
                        دشمن این مزخرفاتی تو
                        امر، امرِ تو، حکم، حکمِ شماست
                        به خدا قاضی القضاتی تو

                        همه ی خلق پای بست شما
                        دست رهبر میان دست شما

                        هر کجا آشیانه ای داری
                        تا دل ما کرانه ای داری
                        تو برای هدایت هر کس
                        در مسیرش بهانه ای داری
                        ای خوش آن دم که با انالمهدی
                        بر لب خود ترانه ای داری
                        ای قدوم تو بر فراز فلک
                        سایه ی جاودانه ای داری
                        گرچه خیمه نشین صحرایی
                        هر طرف آستانه ای داری
                        با وجودی که ما مسلمانیم
                        تو به یک خیمه خانه ای داری
                        در دل هر محبّ منتظرت
                         جمکران یگانه ای داری
                        گاه با بهترین رفیقانت
                        محفل دوستانه ای داری
                        با محبان خاص خود گاهی
                        صحبت مشفقانه ای داری
                        با علمدار انقلابت گاه
                        گعده ی عاشقانه ای داری
                        چه کسی گفته غایبی آقا!
                        سایه در هر میانه ای داری
                        نیمه شب ها که تا طلوع سحر
                        کربلایی، نشانه ای داری
                        به دعا گوییا که مشغولی
                        چه غم مخفیانه ای داری
                        نکند یاد زخم بازویی
                        یا غم درد شانه ای داری
                        نکند در دل رقیّه ای ات
                        روضۀ ناز دانه ای داری
                        ای که با هر بهانه می گریی
                        چه دل پر بهانه ای داری
                        کِی اشاره کنی بر آن دو نفر
                        بَه چه عصر و زمانه ای داری

                        ای علمدار سرمدی برگرد
                         ای نگار محمّدی برگرد 

                       
                        محمود ژولیده



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - ولادت

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مهدی وحیدی
[ 20 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)


                  دل شود امشب شکوفا در زمین
                  می زند لبخند شادی بر زمین

                  آسمان ِ دل تبسم می کند
                  روی ماهت را تجسم می کند

                  ای مسیح آل پیغمبر سلام
                  انتهای سوره ی کوثر سلام

                  ای کتاب راز های مرتضی
                  یادگار حضرت خیرالنسا

                  ای صفات تو صفات انبیا
                  حاصل جمع ِ تمام اولیا

                  ای قدم هایت صراط المستقیم
                  حافظ آیات قرآن کریم

                  ای امام صالحان در روی خاک
                  اکفیانی اکفیان روحی فداک

                  السلام ای آفتاب پشت ابر
                  السلام ای  اوج قله ، کوه صبر

                  السلام ای آخر هر دلخوشی
                  عاقب از غم تو ما را می کُشی

                  السلام ای فخر آدم در زمین
                  یادگار حضرت روح الامین

                  تو تمام چارده نور مبین
                  جلوه ی زیبای ربُ العالمین

                  تو حدیث ناب عترت در زمین
                  زاده حیدر امیر المومنین

                  تو همان نوری که از روز ازل
                  کرد خالق روی ماهت بی بدل

                  تو سرشت ناب از نسل علی
                  نور رب در جلوه ی تو منجلی

                  عمر تو تاریخ ساز عالم است
                  مبداء آن از رسول خاتم است

                  ترسم آخر من نبینم روی تو
                  صورت زهرائی و دلجوی تو

                  تو کجائی شیعه می خواند تو را
                  پس نمی گوئی جوابش را چرا

                  کی می آیی دل تمنایت کند
                  تا که روزی بوسه بر پایت کند

                  کی می آیی عقده از دل وا کنم
                  روضه خوانی پیش تو آقا کنم

                  کی می آیی کربلا را تاب نیست
                  در میان خیمه دیگر آب نیست

                  وای بر طفل رباب و اضطراب
                  خیمه خیمه جستوی جرعه آب

                  آب نَبوَد تا که سیرابش کند
                  جرعه ای نوشاند و خوابش کند

                  کربلا و یک بیابان اشک و آه
                  شیرخواره در میان قتلگاه

                  نام تو آمد در آنجا بر زبان
                  کی می آیی حضرت صاحب زمان

                  ای خوش آن روزی فرج برپا شود
                  با دو دست فاطمه امضا شود

                 کمال مومنی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - ولادت

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مهدی وحیدی
[ 20 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت علی اکبر(علیه السلام)

 

      دل که شد خرسند چیز دیگری ست
      چهره با لبخند چیز دیگری ست
      
      تا که کام عشق را شیرین کنی
      بوسه ای چون قند چیز دیگری ست
      
      من اسیر تیغ ابرویم ولی
      آنچه دل را کَند چیز دیگری ست
      
      حرف بسیار است اما موی دوست
      موقع سوگند چیز دیگری ست
      
      نخل، تنها هم ثمر دارد ولی
      میوه ی پیوند چیز دیگری ست
      
      نیست فرقی بین فرزندان ولی
      اولین فرزند چیز دیگری ست
      
      اولین دلبند ارباب آمده
      علت لبخند ارباب آمده
      
      رود نه از راه دریا آمده
      آسمان نه عرش اعلا آمده
      
      من نوشتم ماه امشب سر زده
      تو بگو خورشید فردا آمده
      
      طاق کسری بر خودش لرزید و گفت
      باز پیغمبر به دنیا آمده
      
      «چون که صد آمد نود هم پیش ماست»
      پس بگو امشب مسیحا آمده
      
      خواب او را هم نمی بیند کسی
      بسکه او مانند رؤیا آمده
      
      آی مجنون کوری چشم حسود
      کف بزن فرزند لیلا آمده
       
      حُسن دلخواه بنی هاشم رسید
      دومین ماه بنی هاشم رسید

       
      آن که از نامش دوا برداشته
      نسخه ی خود را به جا برداشته
      
      من یقین دارم که خاک کربلا
      از مزار او شفا برداشته
      
      نه فقط حُسنش حجاز و کوفه را
      سرزمین شام را برداشته
      
      تیر مژگانش خطا هرگز نکرد
      چون کمانش را خدا برداشته
      
      در رگ او خون مولا می دود
      از عموی خود وفا برداشته
      
      کمتر از یک لشکر آید در مصاف
      دشمن او را هوا برداشته
      
      در دل لشکر زده در کربلا
      کوفه را بانگ عزا برداشته
       
      ای علمدارِ علمدار حسین
      نیست مدح تو بجز کار حسین

       
      بی تو هر قدّیس شیطان می شود
      با تو نصرانی مسلمان می شود
      
      روز محشر با پیمبر برنخیز
      بِینتان جبریل حیران می شود
      
      معتقد هستم که با چشم تو هم
      عالم ایجاد سلمان می شود
      
      گوشه چشمت نه لبی هم تر کنی
      هر ستون انگور باران می شود
      
      میوه ی عمر پدر آهسته تر
      دارد اربابم هراسان می شود
      
      گفت در پشت سرت بابای تو
      ای به قربان قد و بالای تو

       
      محسن عرب خالقی

****************


      در بهاران چمن درست شود
      عشق با سوخت درست شود
      
      روی قلبم حسین بنویسید
      تا عقیق یمن درست شود
      
      به در کهف رفتن ما با
      سگ لیلا شدن درست شود
      
      عاقبت کار سالیان بعد از
      رفتن و آمدن درست شود
      
      سالیانی است کار این مردم
      بین سینه زدن درست شود
      
      خون دل خورده زهرا تا
      چند تا سینه درست شود
      
      وصف این طایفه که می آید
      عشق در قلب من درست شود
      
      به خدا شبه مصطفی کافی است
      تا اویس قرن درست شود
      
      علی اکبر شود هر آنکس که
      از حسین و حسن درست شود
      
      تا که پیغمبری شدیم همه
      علی اکبری شدیم همه
      
      پسران جلوه بیشتر دارند
      همگی خصلت از پدر دارند
      
      پدرانی که دل به حق دادند
      مهر اولاد در جگر دارند
      
      تاج شاهی است ارث باباها
      شاه ها اکثرا پسر دارند
      
      خانه ای که به آن پسر دادند
      صدقه گیر پشت در دارند
      
      همه ی خانواده ی زهرا
       دور خود چند تا قمر دارند
      
      نوه های عشیره حیدر
      همه جنگاورند و  سردارند
      
      با علی این پسر بزرگ شده
      که شبیه پدر بزرگ شده
      
      دست لیلا بهار آورده
      دامن افتخار آورده
      
      اسدالله زاده این مادر
      واقعا ذوالفقار آورده
      
      به گداهای شهر مژده دهید
      پسری سفره دار آورده
      
      گفت ام البنین به لیلا که
      فاتح کارزار آورده
      
      هر کجا رو به سوی میدان برد
      خصم رو به فرار آورده
      
      عمه اش مشک و مجمر اسفند
      دور این گاهواره آورده
      
      عمه اش شادمان تر از همه است
      یار، رو سوی یار آورده
      
      دور گهواره اش عجب حالی است
      جای مادر بزرگ او خالی است
      
      ربنا ربنا کنیم همه
      همه شکر خدا کنیم همه
      
      حضرت شاهزاده آمده است
      نیت کربلا کنیم همه
      
      باید از خاک پاش برداریم
      دل خود را بنا کنیم همه
      
      علی اکبر حضور غرق خداست
      خویش را مبتلا کنیم همه
      
      دسته جمعی از این حسینیه
      عزم پایین پا کنیم همه
      
      کاش بودیم ظهر عاشورا
      تا عبا دست و پا کنیم همه
      
      آمده اشک حسرت ارباب
      عرض تبریک حضرت ارباب
      
      آمده سایه سرش باشد
      آینه دار مادرش باشد
      
      آمده وقت پیری ارباب
      هر کجار رفت در برش باشد
      
      آمده هر غروب، وقت نماز
      مست الله اکبرش باشد
      
      آمده تا رکاب عمه شود
      هم نگهبان معجرش باشد
      
      باورش هم نمیشود روزی
      اربا اربا برابرش باشد
      
      این تن قطعه قطعه قطعه شده
      باورش نیست اکبرش باشد
      
      بهتر این است زود برخیزد
      فکر موهای خواهرش باشد
      
      لخته خون از دهان او میریخت
      روی دستش جوان او میریخت
      
      محمد جواد پرچمی

****************

 


      قلم امشب زمان تعظیم است
      سجده آور که وقت تکریم است
      
      غسل روحم به چشمه سار رجب
      غسل روحت به آب تسنیم است
      
      از چه ساکت نشسته ای برخیز
      بهترین روز بین تقویم است
      
      ساعت شادی دل ما با
      شادی اهل بیت تنظیم است
      
      آمد آئینه ی رسول الله
      ای قلم باز وقت تقسیم است
      
      نیمی از سیب عشق، پیغمبر
      علی اکبر هم آن یکی نیم است
      
      جمع پیغمبر و امام علی
      از خدا آمدت سلام، علی
      
      
      آی پیغمبر امام حسین
      حضرت حیدر امام حسین
      
      اولین بار بر لب تو رسید
      بوسه ی نوبر امام حسین
      
      دستهای تو بعد از این دارد
      حکم بال و پر امام حسین
      
      ننشستی بجز به رسم ادب
      لحظه ای محضر امام حسین
      
      قسم راست به جوانی مان
      به علی اکبر امام حسین
      
      ما گداییم و شاهزاده تویی
      آنکه ما را نجات داده تویی
      
      مثل زهرا عبادتت بوده
      مثل حیدر شجاعتت بوده
      
      به حسن رفته ای زمان کرم
      مثل بابا سخاوتت بوده
      
      شب میلاد، عموی سرو قدت
      محو در قد و مقامتت بوده
      
      «عَنهُمُ الرِّجس» در زیارت تو
      حکم تثبیت عصمتت بوده
      
      «اَوَلسنا عَلَی الحَقَت» بی شک
      سندی بر بصیرتت بوده
      
      بیش از این باید احترام شوی
      شأنت این بود که امام شوی
      
      نام تو کوه را تکان بدهد
      روشنایی به آسمان بدهد
      
      خط و مشیء تو ای جوان حسین
      راه را یاد هر جوان بدهد
      
      صبح روز دهم به مأذنه ها
      با صدایت خدا اذان بدهد
      
      پدرت نه امام تو باید
      با فراق تو امتحان بدهد
      
      داغت آن گونه بود که می رفت
      پدر تو سه بار جان بدهد
      
      موقع رفتنت، کنار تنت
      وقت تشییع کردن بدنت
      
      محسن عرب خالقی



      ما را نظر دوست خدا باورمان کرد
      با یک صلوات از دگران برترمان کرد
       
      ذکر صلواتی که خدا هدیه به ماداد
      ذکریست که همسفره پیغمبرمان کرد
      
      هم سفره پیغمبر اکرم شدن ما
      فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد
      
      با حب علی عاشق زهرا شده ایم و
      این عشق غبار قدم مادرمان کرد
      
      خاک قدم فاطمه بودیم که بی بی
      با نام حسن عاشق عاشق ترمان کرد
      
      با عشق حسن بوده گرفتار حسینیم
      این کار حسین است اگر نوکرمان کرد
       
      سلطان شده باشیم غلام در اوییم
      در اوج،کف پای علی اکبر اوییم

       
      میلاد گل سرسبد شاه جهان است
      خاک قدمش تاج سر اهل جنان است
      
      شیرینی نام علی اکبر لیلا
      نقل دهن مجلس شیرین دهنان است
      
      ای لیلی لیلای حرم،خوش قد و بالا
      نام تو شروعی ست که آغاز اذان است
      
      گفتیم که میلاد علی روز پدر بود
      گفتندکه میلاد تو هم روز جوان است
      
      هم حیدر کراری و هم احمد مختار
      چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
      
      پس حق بده از چشم تو کفار بترسند
      تا پلک تو تیر وخم ابروت کمان است
       
      تو جمع همه پنج تن آل عبایی
      تو علت زیبا شدن مأذنه هایی
       
      در روز ازل عشق و صفا رابه تو دادند
      افسار همه ارض و سما را به تو دادند
      
      عباس اگر که علی کرببلا شد
      پیغمبری کرببلا را به تو دادند
      
      با صوت اذان تو به داوود عیان شد
      تا روز ابد اوج صدا را به تو دادند
      
      از بسکه گره باز نمودی ز دل خلق
       مانند حسن جود وسخا را به تو دادند
      
      عیسای مسیح حرم آل محمد
      بی واسطه معجون شفا را به تو دادند
      
      در پیش تو خورشید چه افتاده می آید
      پیراهن شه بر تن شهزاده می آید
       
      ای روی تو چون روی پیمبر علی اکبر
      هستی نوه ساقی کوثر علی اکبر

       
      تولایق شمشیر علی بودی وهستی
      باید بزنی بر دل لشگر علی اکبر
      
      با واسطه شاگرد یدالله زمینی
      از برکت عباس دلاور علی اکبر
      
      شاگرد ابالفضل شدن فیض کمی نیست
      شد ضربه تو ضربه حیدر علی اکبر
      
      تیغ کج تو  نعره یا  فاطمه دارد
      انداخته دورو بر تو سر علی اکبر
      
      مشغول دعاگویی تو زینب کبراست
      از جای بکن قلعه خیبر علی اکبر
       
      هر کس که تو را دید به پای تو سر انداخت
      بادیدن ابروی  کج تو سپر انداخت

       
      بی عشق تو هر قلب پریشان شده باشد
      چون کاخ خرابیست که ویران شده باشد
      
      اصلاً عجبی نیست که با نیمه نگاهت
       یکباره گدا حضرت سلطان شده باشد
      
      اصلاً عجبی نیست که دوروبری تو
      باگوشه چشمان تو سلمان شده باشد
      
      اصلاً عجبی نیست که هربنده گمراه
       با صوت اذان تو مسلمان شده باشد
      
      اصلاً عجبی نیست که این شاعر گمنام
      با لطف شما صاحب دیوان شده باشد
      
      اصلاً عجبی نیست که مخروبه قلبم
      با لطف خدایی تو ایوان شده باشد
       
      ما هرچه که هستیم گرفتار تو هستیم
      صدشکر که عمریست بدهکار تو هستیم

       
      ای کاش به ما نیزصفاتی برسانی
      از لعل خودت یک صلواتی برسانی
      
      اندر خم یک کوچه نشستیم بیایی
      تا اینکه به ما راه نجاتی برسانی
      
      ما تشنه یک جرعه ز چشمان تو هستیم
      تا اینکه خودت آب حیاتی برسانی
      
      خالی شده این دست خودت پربکن آقا
      ای کاش به من نیز براتی برسانی
      
      بالی بده تاکرببلایم برساند
      ای کاش برات عتباتی برسانی
      
      دلتنگ حریم پسر فاطمه هستم
      ای کاش در این هفته آتی برسانی
       
      بوی تو می آید به نظر وقت اذان است
      این عطر گمانم ز نسیم رمضان است

       
      بگذار که امسال سحر یار تو باشم
      مهمان سر سفره افطار تو باشم
      
      نگذار که یک عمر جدا از توبمانم
      نگذار که یک عمر فقط بار تو باشم
      
      نگذاراسیرغم دنیا شده باشم
      بگذار که یک عمر بدهکار تو باشم
      
      داروی طبیبان به خدا نیست دوایم
      داروی من این است که بیمار تو باشم
      
      بگذار درآن ماه، شب لیله قدری
      یک ثانیه ای هم شده زوار تو باشم
      
      آقا علی اکبر ارباب نظرکن
      بگذار که من خادم در بار تو باشم
       
      بگذار محرم برسد اذن بگیرم
      بگذار شب هشتم امسال بمیرم 

       
      مهدی نظری

****************

 



موضوعات مرتبط: حضرت علی اکبر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت علی اکبر(علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 18 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 24 25 26 27 28 ... 62 صفحه بعد