اشعار مناجاتی امام حسین (علیه السلام)


هرجا حضور اهل بكا فوق العاده است
معلوم می شود كه فضا فوق العاده است

در مجلسی كه زمزمه و شور و گریه هست
بی شك نگاه مادر ما فوق العاده است

در سفره ای كه پهن شود بعد روضه ات
تأثیر لقمه های غذا فوق العاده است

ای تربتت شفای تمامیِّ دردها
در نسخه ی تو نوعِ دوا فوق العاده است

وقتی كه نذر گنبد و تاج ضریحِ توست
پیداست كه عیار طلا فوق العاده است

من در زیارت تو شدم زائر خدا
از بس شباهتت به خدا فوق العاده است

پا را گذاشتم به روی عرش و آمدم
جایی كه شأن صحن و سرا فوق العاده است

هر كس كه رفت كرببلا ؛ اعتراف كرد
آقاییِ امام رضا فوق العاده است

من را به استجابت كامل رسانده ای
در زیر گنبد تو دعا فوق العاده است

در وادی محبّت تو دیده ام حسین
انس میان شاه و گدا فوق العاده است

از طرز روبرو شدنت با زهیر و حُرّ
فهمیده ام گذشت شما فوق العاده است...

محمد قاسمی



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجاتی امام حسین (علیه السلام)
[ 6 / 6 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجاتی امام حسین (علیه السلام)

خوب است روضه روضه ی ارباب بهتر است
از این جهت که ، گریه کُنِ روضه مادر است


باید که طفل اشک بیاید به گونه ام
وقتی که پلک ، دست به سینه دم در است

سر روی شانه چونکه به ذکرت بلند شد
سر نیست، واعظی ست که بر روی منبر است

ای سر بریده بعد تو سر در مرام ما
از نوکران خاصِّ درگاه حیدر است

حق می دهم اگر ببرد ارث از پدر
گریه کن حسین برایم برادر است

بالا ترین سِمَتِ درِ این خانه نوکری ست
این اعتبار حسرت سلمان و قنبر است

《نوکر بهشت هم برود...》نه بدون شک
نوکر بهشت هم نرود باز نوکر است



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجاتی امام حسین (علیه السلام)
[ 6 / 6 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین(ع) در محرم وصفر

عباس احمدی

ما را نسیم پرچم تو زنده می کند
زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند

خشکیده بود چند صباحی قنات اشک
این چشمه را ولی غم تو زنده می کند

آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را
شور تو، روضه و دم تو زنده می کند

ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:
اسلام را محرم تو زنده می کند

ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم
جان را عطای حاتم تو زنده می کند

آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را
انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند

بالای تل هم آتش این قوم خفته را
آن خواهر مکرم تو زنده می کند

این کشته فتاده به هامون حسین اوست
خود را به اسم اعظم تو زنده می کند

فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی
ما را امید زمزم تو زنده می کند



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)
[ 14 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین(ع) در ماه محرم وصفر


سید محمد میر هاشمی

هدف خلقت ما چیست ؟ حسینی گشتن
همه ی همت ما چیست ؟ حسینی گشتن

خسته از بار معاصی شده ای بسم الله
ترک معصیت ما چیست ؟ حسینی گشتن

پیر فرمود : همه یکدل و یکرو باشیم
مایه ی وحدت ما چیست ؟ حسینی گشتن

عاشقا راه سلامت ز کجا می جویی ؟
ره عافیت ما چیست ؟ حسینی گشتن

ابتذال از همه سو هجمه کند بی اثر است
ضامن عفت ما چیست ؟ حسینی گشتن

آب و نان ، دغدغه ی خاطر این مردم نیست
غصه ی ملت ما چیست ؟ حسینی گشتن

ترسی از غیر خدا در دل این مردم نیست
مانع وحشت ما چیست ؟ حسینی گشتن

در شب اول قبر از چه هراسان باشیم
نور آن ظلمت ما چیست ؟ حسینی گشتن


**********************

مجید خضرایی

ما را تمام خلق شناسند با حسین
ما نوکریم و حضرت فرمانروا حسین

ناز طبیب و منت مرهم کجا کشی؟
وقتی که هست تربت پاکش دوا حسین

با هر طپش ز سینه ما می رسد به گوش
ای پادشاه تشنه لب کربلا حسین

منت خدای عزّوجل را که لحظه ای
ما را به حال خویش نکرده رها حسین

در روز حشر سینه زنان ناله می کنیم
شور و نشور می کند آنجا به پا حسین

نوکر کنار سفره ارباب دل خوش است
شکر خدا که گشته خریدار ما حسین

آری وصیّت همه ما همین بُوَد
بر روی قبر ما بنویسید یا حسین


**********************

سید هاشم وفایی

در تمام عمر با چشمان تر گفتم حسین
در غمت با گریۀ شام سحر گفتم حسین

دامنی لبریز گل در دامن خود یافتم
تاکه بایاد غمت با چشم ترگفتم حسین

باز شد بر  روی من درهای الطاف خدا
چون که با آه غمی صاحب اثر گفتم حسین

لحظه ای غافل نبودم من زیاد و نام تو
در وطن بودم اگر یا در سفر گفتم حسین

من دل گم گشته ام را یافتم در کربلا
هر زمان با ناله و سوز جگر گفتم حسین

همره زوارّ کوی تو به گوشم هر زمان
آمد از کرببلای تو خبر گفتم حسین

هیچ نامی لذتش بالاتر از نام تو نیست
چون «وفائی» در همه عمرم اگر گفتم حسین



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام حسین(ع) در ماه محرم وصفر
[ 11 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین(ع) قبل از اربعین


 لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر
ابرهای رحمتت را سمت صحرا هم ببر

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را میبرد
یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

عاقبت بار گناهانم زمینم زد بیا
دستهایم را بگیر و یک قدم راهم ببر

بار من بر روی دستم مانده آقا میخری
لطف کن یکجا بخر آقا و یکجا هم ببر

هرشب هرشب نامتان را برده ام پس خواهشا
صبح محشر که می آید نام من را هم ببر

در قیامت هم به دنبال غذای روضه ام
ای ملک من آب و نانت را نمیخواهم ببر

اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا
التماست میکنم این جمع را با هم ببر

رضا قربانی

************************

نشسته ام بنویسم که غصه ها دارم
دوباره شوق سفر سوی کربلا دارم

هوای دیدن ارباب هم هوای حرم
هوای روضه ی جانسوز کربلا دارم

تمام دل خوشی ام در جهان فقط این است
به سینه ام غم ارباب با وفا دارم

نشسته ام بنویسم برایتان آقا
نشسته ام بنویسم فقط تو را دارم

نشسته ام بنویسم مرا حرم ببرید
که غیر کرببلا من مگر کجا دارم؟

نشسته ام بنویسم برای این دل تنگ
دوباره خاطره هایی که از شما دارم

کنار قتلگه ات روضه،گریه ، یادت هست
که بوی سیب،شب جمعه،باز من سرمست

مهدی چراغ زاده



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام حسین(ع) قبل از اربعین
[ 10 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین(ع) در ماه محرم وصفر


فاطمه نورعلیزاده

آمده ماه صفر من در محرم مانده ام
در هوای هیات و زنجیر و پرچم مانده ام

در کنار پنجره با این دو چشم خیس و سرد
همزبان با شبنم گلبرگ مریم مانده ام

با تمام شعرهایی که همیشه ناقصند
در همین پیراهن مشکی ماتم مانده ام

تو سزاوار تمام مثنوی ها بوده ای
من که در وصف تو حتی در غزل هم مانده ام!

کربلایت می شود یک روز سهم من شود ؟
من هنوز از عطر سیب توست آدم مانده ام...


*****************************

سید پوریا هاشمی


برتو آنهایی که ابراز ارادت میکنند
خویش را با این ارادت با سعادت میکنند

کارشان در این دوماهه گریه بین روضه هاست
با لباس مشکی ات کسب شرافت میکنند

بر عبادتهایشان مهر قبولی میزنند
در نماز خود فقط سجده به تربت میکنند

گرچه در دنیا غم بسیار برخود میخرند
روز محشر که بیاید عزم جنت میکنند

آبرویی را که دارم از تو دارم یاحسین
خلق از عشق شما بر من محبت میکنند

باوضو در خانه ای که روضه باشد میرویم
روضه هایت خانه هارا با قداست میکنند

یادمان باشد که از لطف حسین آقا شدیم
ما که چیزی نیستیم آنها عنایت میکنند

گر نریزیم اشک در غمهای تو پیش خدا
روز محشر چشم ها از ما شکایت میکنند

پیرما میگفت اسلام از محرم زنده ماند
اشک ها از دین پیغمبر حراست میکنند

مانده ام در این روایت که پیمبر گفته است
دوستداران تو در محشر شفاعت میکنند

ما اگر جامه ز تن کندیم مجنونیم و بس
این کبودی ها محبت را روایت میکنند

عده ای بی فکر در فکر و خیالی باطل اند
دائما از ما به کذب و طعنه صحبت میکنند

هرکجا سید علی هل من معینش شد بلند
سینه زنهای حسین فورا اجابت میکنند

زندگی ساده و بی زرق و برقی بایدش
آن کسی را که اطاعت از ولایت میکند

حرف وقتی بی عمل باشد ندارد فایده
سربلندی میکند هرکس اطاعت میکند

ان للقتل الحسین حزن بکاء عالیا
پیش چشمش بر خیامش هتک حرمت میکنند

عده ای دارند بر نیزه سرش را میبرند
مانده روی خاک اما خواهرش را میبرند



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی
[ 5 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجاتی امام حسین(ع) در محرم

علی اکبر لطیفیان

قبله تا طاق دو ابروى تو را کم دارد
چون نمازیست که انگار خدا کم دارد

همه خلق  سر سفره تو مهمانند
کرم سفره تو باز گدا کم دارد

سر مارا به دوتا کیسه زر گرم نکن
سائل خانه ات اینبار دعا کم دارد

گریه کنهاى تورا قلب مصفا دادند
هرکجا گریه تو نیست صفا کم دارد

کاروانى پى ات افتاد و پى اش افتادم
دیدم انگار سگ قافله را کم دارد

من پى تربت بین الحرمینم, بفرست
چون مریضى که مریض است و دوا کم دارد

تا رسیدن به کمالات بلا باید دید
هرکسى که نرسیده ست بلا کم دارد

بین حج کرببلا رفتى و یعنى حج هم
نیست مقبول اگر کرببلا کم دارد

خانه ما دو سه ماه است حسینیه شده
این وسط عکس تورا خانه ما کم دارد

عاقل آن است که مسکین اباعبدالله ست
هر کسى نیست در این خانه گدا, کم دارد

گریه کم دارم و فریاد زدن, پس اى داد
مانده حالا جگرم بین دوتا "کم دارد"



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجاتی امام حسین(ع) در محرم
[ 4 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با ارباب و آخر محرم

دارد تمام میشود آقا عزای تو
و کم گریه کرده ایم محرم برای تو

شبهاي آخر است گدا را حلال كن
اين هم بساطِ نوكر ِ بي دست و پاي تو

دارد چه زود سفره ي تو جمع می شود
هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو

مارا ببخش گريه ي سيري نكرده ايم
چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو

 هر روز، روز ِ تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو

میل ِ دوبارگيِّ بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو

 کی دست خالی از در این خانه رفته است؟!
 دستِ پُر است تا به قیامت گدای تو

تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو

گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو

تازه به شام میرسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو

اجرا شده توسط حاج منصور ارضي در شب 29 محرم



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مصیبت شامخداحافظی از محرم و صفر
[ 2 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین (ع) در محرم

هستی بدون گوهر مهرت بها نداشت
دیگر چه داشت حضرت حق ، گر تو را نداشت ؟

گلخانه بود اگر همه عالم بدون تو
ویرانه بود بی گل رویت ، صفا نداشت

ایجاد ممکنات به عشق تو بود و بس
بیهوده بود خلقت اگر کربلا نداشت

شیرازه ی کتاب وجود از وجود توست
بی تو حسین ، عالم امکان بقا نداشت

سر خط مشق خلقت حق ، نام پاک توست
بی تو صحیفه ی ازلی ابتدا نداشت

بی بهره از تجلی روح عظیم توست
بی همتی که مجلس ذکرت بپا نداشت

خون خدا و خاک ، عزیز خدا بگو
دشمن مگر ز حضرت زهرا حیا نداشت ؟

چشم زمانه دید زدی دست و پا به خون
جز ذکر العجل نی جانها نوا نداشت

سید محمد میر هاشمی



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)
[ 30 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) در محرم وصفر

غم تا غم یار است از غم ؛ خیر دیدیم
از گریه و از آه و ماتم خیر دیدیم

هر وقت دم دادیم تو بر ما دمیدی
مابین دم دادن ، دمادم خیر دیدیم

ما در همین عالم به لطف روضه ی تو
اندازه ی خیر دو عالم خیر دیدیم

ماه خدا جای خودش را دارد اما
ما بیشتر ماه محرم خیر دیدیم

از جای جای کربلا که هیچ حتی
از عکس های کربلا هم خیر دیدیم

پشت و پناه کشور ما پرچم توست
لحظه به لحظه زیر پرچم خیر دیدیم

خیر کثیری که خدا فرموده گریه است
آیا از این گریان شدن کم خیر دیدیم ؟

ما گریه کن های تو با هم گریه کردیم
ما گریه کن های تو با هم خیر دیدیم

حج پیمبر را به پای ما نوشتند
ما از رسول الله اعظم خیر دیدیم

چشمان ما وقتی عزای کربلا شد
نیم عبادت های زهرا مزد ما شد

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 23 محرم 93



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) در محرم وصفر
[ 28 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین (ع) در محرم

این روزها پر از تب مولا کجایی ام
اما هنوز کوفه ای از بی وفایی ام

ای زخمی از دوروئی من! دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشنایی ام

گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستایی ام

گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هوایی ام

این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکسته بالی و بی دست و پایی ام...

پلکم که گرم می شود از خواب می پرم
با سرفه های همسفر شیمیایی ام

آورده ام بضاعت مزجاة قوم را
انگشتر "عزیز"م و تسبیح دایی ام

آورده ام پناه به شش گوشه ی غمت
برگشته ام به اصلیت نینوایی ام

دستت همیشه روی سر ما پیاده هاست
این اربعین به لطف خدا کربلایی ام

::

شعر از سرم پرید... دلم پیش موکب است
این بار چندم است که یخ کرد چایی ام

حسن بیاتانی



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام حسین (ع) در محرم
[ 22 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(علیه السلام) و محرم

السلام ای زینت دوش حبیب
ناصر دین آیۀ  فتح القریب

السلام ای پیرهن غارت شده
زنده دین حق ز ایثارت شده

السلام ای آنکه دندانت شکست
سنگ، بر پیشانی ات از کین نشست

السلام ای کُشتۀ دور از وطن
جسم پاکت مانده بی غسل و کفن

گر نبودم کربلا یارت شوم
رونق گرمی بازارت شوم

گر نبودم جنگ با دشمن کنم
از حریمت دفعه اَهریمن کنم

گر نبودم بر تنت تاب آورم
از برای شیرخوار آب آورم

تا بهای خون تو سازم طَلب
اشک میریزم برایت روز و شب

کی رود از یادم ای یکتا پرست
شمر روی سینه ات از کین نشست

ناسپاسان حق تو نشناختند
بهر غارت بر خیامت تاختند

حوم ژولیده نیشابوری

**********************

هربار که رفته قد خم آورده
از علقمه دستان قلم آورده
سر تا قدم حسین گل کاری شد
بس لاله ی پرپر به حرم آورده

***

اعضای تنت یکی یکی کاسته شد
ازعرش صدای ناله برخاسته شد
هر تیر، گلی در بدنت کاشته است
گل بود به نیزه نیز آراسته شد!

***

ازسیلی شب سیاه شد صورت ماه
شاه دو جهان هم نفسش شد دل چاه
آن طشت پر از خونِ جگر گشت ولی
لا یوم کیومک اباعبدالله

***

انگشتری افتاد، نگین رفت هوا
فواره ای از خون جبین رفت هوا
از اسب تا عرش خدا خورد زمین
خورشید از روی زمین رفت هوا

داود رحیمی



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(علیه السلام) و محرم
[ 14 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسين(ع) در شب هشتم محرم

طوري که نم ز بحر کرم فيض مي برد
از فيض اشک چشم ترم فيض مي برد

جان و دلم اگرچه نشد محرمش ولي
هر شب همين که پشت درم فيض مي برد

اينجا حسينه است شبش مثل کربلاست
هرکس که مي رسد ز حرم فيض مي برد

در مجلس حسين که خير کثير هست
اسمي هم از کسي نبرم فيض مي برد

فهميدم از مقام رفيعي که يافته
از ياحسين من پدرم فيض مي برد

فطرس شدن بهانه رفتن به کربلاست
اينگونه است بال و پرم فيض مي برد

از گرد و خاک روي سر زائران تو
تا شهر کفر هم ببرم فيض مي برد

وقتي که خون براي تو گريه کنم حسين
بيش از تمام تن جگرم فيض مي برد

مادر اگر پسر دهد از دست ، باز هم
هر بار گويد اي پسرم فيض مي برد

حسين قربانچه



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)شب هشتم محرم

برچسب‌ها: اشعار امام حسين(ع)در شب هشتم محرم
[ 10 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسين(ع) در ماه محرم

سجاده ، قبله ، اشک ، دعاي سحر ، حسين
يا رب مباد يک شب بي گريه بر حسين

تنها تمام عمر برايت گريستم
سرمايه ي من است همين مختصر، حسين

اي پادشاه اشک کمي از غمت بگو
ما را بخواه کشته از اين بيشتر حسين

آتش بزن، به باد بده،  بي نشانه کن
پاي غم تو حاضرم از هر نظر حسين

زهرا مرا زيارت شش گوشه برده است
ما را کنار تربت مادر ببر حسين

داده است در رکوع خود انگشتري پدر
در سجده داد خاتم خود را پسر، حسين

سر را براي قافيه هرگز نياورم
بي سر تمام مي شود اين شعر تر، حسين

محسن عرب خالقي

*****************

در محبت گاه بيماري ز درمان بهتر است
يار وقتي نيست حال نابسامان بهتر است

بي محلي هاي ليلي دار مجنون ست آه
گاه دشنام لبي از گفتن "جان" بهتر است

حسرت اشک جوان از چشم پيرم مي چکد
در بهار آثار باران از زمستان بهتر است

با مژه جاروکشي آستان خوب ست ليک
گردگيري با سر زلف پريشان بهتر است

زير پاي يار ما حاجت فراوان ريخته
دست خالي را گرفتن پيش دامان بهتر است

اين کرمخانه بعيد است از گدا خالي شود
هر چه سائل بيشتر لطف کريمان بهتر است

گنج را با بردن رنج فراوان مي دهند
کربلا را زائر پاره گريبان بهتر است

هر اذان صبح ما را مي برد پايين پا
بي علي اکبر نخوانيدم مسلمان بهتر است

علي ناظمي

*****************

بس که اعجاز زچشمان تو ظاهر شده است
نام تو زينت محراب و منابر شده است

غم نهفته شده در واژه ي جانسوز"حسين"
آه از نام شريفت متبادر شده است

آب و باد و مه و خورشيد و فلک درکارند
روضه خوان تو تمامي عناصِر شده است

هرکه از باده ي توسهم مقدر دارد
قسمت هرکسي ازسوي تو صادر شده است

يک نفرجون و يکي عابس و يک مرد زهير
يک نفر نيز حبيب بن مظاهر شده است

سهم منصور ملک گريه هر روزه شده
ملک عرش نشين ساکن حائر شده است

باد مضمون نو از بازي با زلفت ساخت
باد هم مرثيه خوانت شده ، شاعر شده است

نظم گيسوي تو را دست کسي ريخت بهم
شکر بالاي سرت فاطمه حاضر شده است

بوريايي که تو را گرم در آغوش گرفت..
موجب فخر تمامي عشائر شده است

محسن حنيفي



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسين(ع) در ماه محرم
[ 10 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسين(ع) و ماه محرم

آيات زخمت يک به يک تفسير دارد
هر زخم چندين روضه در تقدير دارد

مثل حبيب اين روضه ها را دوست دارم
يعني عزادارت مراد و پير دارد

بر من ببخشا...اشکهايم بي افاقه است
اين چشم ها کوتاهي تقصير دارد

فهميده ام از اشک هاي جاري خويش
اين روضه ها بر سنگ هم تاثير دارد

لات محل هم در محرم سر به راه است
اين گريه ها در ذات خود اکسير دارد

زير علامت سر برايت خم نموده
مانند حر برگشته سر بر زير دارد

چکمه به دوش انداخته در بين دسته
مي گفت ميل توبه و تغيير دارد

از خوب و بد بيمارهايت بي شمارند
آري تب عشق حرم واگير دارد

ما بندگان کشور اشک تو هستيم
اين مملکت را گريه در تسخير دارد

محسن حنيفي

*********************

بالاترين عبادت ما کار نوکري ست
نوکر شدن زمينه ي فرداي بهتري ست

ما سال ها اسير کمالات دلبريم
او قرن ها مدرس احساس دلبري ست

من عِرق خانوادگي ام روضه هاي اوست
او شآن خانوادگي اش ذره پروري ست

شغل شريف زندگي ام کفشداري است
اين عشق يادگار من از ارث مادري ست

با اشک روضه اش به مقامات ميرسند
عشق حسين لازمه ي هر پيمبري ست

گريه کنان او همه از يک قبيله اند
قانون اين قبيله حسيني و حيدري ست

با هر کسي که دست اخوت نميدهيم
عشق حسينِ فاطمه شرط برادري ست

حسن کردي

*********************

چه خوب شد که مرا آشناي خود کردي
رفيق دايميِ روضه هاي خود کردي

به آنچه خواسته بودم رسيده ام با تو
چرا که قلب مرا کربلاي خود کردي

کبوترانه دلم ،اين هميشه عاشق را
اسير گندم و آب و هواي خود کردي

مرا به بي خبري از جهان شرف دادي
جهان جان مرا تا براي خود کردي

چقدر پشت سرت حرف هاي خوبي هست
يکي شبيه مرا که گداي خود کردي

چه خوب خلوت گريه پناهگاهم شد
چه ماهرانه مرا مبتلاي خود کردي

هواي شاعريم بود و  خواب ديدم که
مرا تو محتشم شعر هاي خود کردي

حسن کردي

*********************

غصه و غم، اشک و ماتم را به من دادى حسين
بهترينهاى دو عالم را به من دادى حسين

يازده ماه است کارم را معطل کرده اند
خوب شد ماه محرم را به من دادى حسين

هر زمان دم مي دهم يعنى ز تو دم مي زنم
نيستم عيسا ولى دم را به من دادى حسين

خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد
خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين

پيش ختم الانبيا و پيش ختم الاوصيا
همنشينى دو خاتم را به من دادى حسين

من محرم تا محرم فطرس اين خانه ام
بال من افتاد، بالم را به من دادى حسين

من حسينيه شدم رخت سياهم پرچمم
اى به قربانت که پرچم را به من دادى حسين

کار با باران ندارم گريه هايم را نگير
بهتر از باران زمزم را به من دادى حسين

ريزه خواران محرم سفره دار عالمند
سفره هاى چند حاتم را به من دادى حسين

من کنار سفره هاى روضه ات آدم شدم
توبه مقبولِ آدم را به من دادى حسين

علي اکبرلطيفيان

*********************

چقدر نام تو زيباست اباعبدالله
چشم تو خالق دنياست اباعبدالله

زائر کرببلا حق شفاعت دارد
قطره در کوي تو درياست اباعبدالله

دستگيري ز گدا گردن هر ارباب است
کار ما دست تو آقاست اباعبدالله

مستجاب است دعا گوشه‌ي شش‌گوشه‌ي تو
حرمت عرش معلي‌ست اباعبدالله

هر کسي داد سلامي به تو و اشکش ريخت
او نظر کرده‌ي زهراست اباعبدالله

پاسخ ذکر حسين جد تو گويد جانم
گوئيا کنيه طاهاست اباعبدالله

بارها گفت اگر من ز حسينم، ديدم
جلوه‌اش اکبر ليلاست اباعبدالله

چشم ما روز قيامت به پر قنداقه‌ست
پسرت مالک فرداست اباعبدالله

روزي گريه‌ي ما دست رباب افتاده
روضه‌خوان در دل صحراست اباعبدالله

باب بين‌الحرمين از حرم عباس است
همه جا سفره‌ي سقاست اباعبدالله

ما که باشيم که سنگ تو به سينه بزنيم
سينه‌زن زينب‌کبري‌ست اباعبدالله

مادرت گفت بُني دل ما ريخت به هم
بردن نام تو غوغاست اباعبدالله

مادرت گوشه‌ي گودال تماشا مي‌کرد
بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله

السلام اي پسر فاطمه يا ثارالله
بابي انت و امي يا اباعبدالله

اگر شاعر اين شعر را ميشناسيد لطفا اطلاع دهيد




موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسين(ع) و ماه محرم
[ 9 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) در ماه محرم

 در میان جَمعَم امّا باز غربت می کِشم

جُرم من این است که بار محبّت می کشم



من به جُرم عاشقی هر شب مَلامت می شوم

من به جُرم عاشقی هر شب مَلالت می کشم



با محبّت می کِشی و با محبت می کُشی
هر چه دارم می کِشم از این محبّت می کشم



هم می آیم پیش تو ، هم پیش تو می آورم

هم عبادت می کنم،هم به عبادت می کشم



هر چه اَم؟ دارم درِ این خانه خدمت می کنم

هر که اَم ؟ دارم درِ این خانه زحمت می کشم



گریه کن های تو آقایند، آقای من اند

خاکِ پاشان را به دیده عین تربت می کشم



یک دلی بشکن ز من، تا گریه سیری کنم

ورنه بعد از روضه ات تا صبح حسرت می کشم



آبرویم را بگیر و گریه هایم را نگیر

گریه ام وقتی نمی گیرد خجالت می کشم



سمت روضه آمدن طِیّ طریقت کردن است

وقت مُردن هم خودم را سَمت هیئت می کشم



تا که من یکروز در هفته بیایم مجلست

جان زهرا مادرت شِش روز مِنّت می کشم



بچه هایم را بگیر و بچه هایت را بده

با تو دور بچه های خویش را خط می کشم



کار حدّاث الحسین در اصل کار زینب است

بار زینب را به شانه تا قیامت می کشم

 علی اکبر لطیفیان

***********************

سوز هميشه ي جگرم باش يا حسين
من سينه مي زنم سپرم باش يا حسين

در طول عمرجز تو پناهي نداشتم
مثل گذشته ها پدرم باش يا حسين

هر روز مادرم سر سجاده گفته است
خيلي مراقب پسرم باش يا حسين

اي نام تو بهانه ي شيرين زندگي
شور محرم و صفرم باش يا حسين

پايين پات سر بگذارم تو هم بيا
بالاي جسم محتضرم باش يا حسين

جان مرا بگير حوالي قتلگاه
اين گونه آخرين خبرم باش يا حسين

دستم به دامنت نرسيد اين جهان اگر
باب الحسين منتظرم باش يا حسين

باشد قرار بعدي ما اربعين حرم
مهر قبولي گذرم باش يا حسين

سربازهاي لشكر يا زينب توأیيم
حرز مدافعان حرم باش يا حسين

سعید پاشازاده

***********************

روی قبرم بنویسید که نوکر بودم
من غلامی به در خانه حیدر بودم

فخرم این است دویدم همه جا پشت سرش
در رکاب ولی الله چو قنبر بودم

بنویسید در این بزم مقرب بودم
چون مرید علی وحضرت مادر بودم

بنویسید جداییِ و من و کرببلا
بنویسید که لب تشنه و مضطر بودم

من شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
چون مسلمان دو چشمان قلندر بودم

بنویسید رقیه ، بنویسید عطش
غرق تب از عطش روضه اصغر بودم

هرچه دارم همه از خوبی مادر دارم
او دعا کرد اگر نوکر اکبر بودم

از ازل ریزه خور سفره زینب بودم
روی قبرم بنویسید که نوکر بودم

مهدی چراغ زاده

***********************

جلوه ی معشوق، عاشق را به کشتن می دهد
کیست آن عاشق که بر دام بلا تن می دهد

عشق زینب را پیمبر در دو عالم نشر داد
با حدیثی که به دست «ام ایمن» می دهد

سوز آن اشکی که زینب ریخته در کربلا
قوسی از جنس کمان بر قد آهن می دهد

هیچ کس مانند زینب پای این آتش نسوخت
یا حسین او به آتش عطر گلشن می دهد

تا بخواهی بر دو چشمم اشک روزی می کند
این طلای ناب، روزی چند معدن می دهد

دست پر خیری که داد انگشتری بر ساربان
پرچم اسلام را در دست این زن می دهد

سربلندیِ سر ارباب روی نیزه ، اوست
کِی نخی از معجرش را دست دشمن می دهد

جای گریه خون به پای نیزه دلدار ریخت
چوبه محمل به حکم عشق گردن می دهد

راهی بازار شد، بازار حق شد گرمتر
دست این خانم شراب مرد افکن می دهد

نیمی از او با حسین و نیم دیگر هم حسین
این تعلق هست، او را به دودیدن می دهد
 
شاعر ؟؟؟؟؟؟

***********************


وقتِ یادت چشمها آیینه بندان می شود
صحن چشمان محبّانت چراغان می شود

آسمان مدیونِ چشمان عزاداران توست
در محرّم بارش رحمت فراوان می شود

روضۀ لبهای تو معراج هر پیغمبر است
یاد تو کرده سُلیمان که سُلیمان می شود

حیدر کرّار فرموده : تو اشک مومنی
دوزخِ چشم من از یادت گلستان می شود

بهتر و زیباتر و آسانتر از هر مکتبی
شخصِ کافر در عزای تو مسلمان می شود

هر که در هر رُتبه ای آید ، شَود محبوبتر
تا ابوذر آید اینجا ، عینِ سلمان می شود

آنقدر ماه محرم مهربانی می کنی
توبۀ پیر و جوان در روضه آسان می شود

راست می گویم ، مُحرّم شهر می ریزد به هم
بابِ گریه گفتۀ شاه خراسان می شود

حضرتش فرموده : چشم ما شود زخم از بُکاء
مادر ما بیشتر از ما پریشان می شود

تا که می گویم " حُسین جان " ، مادر مظلومه ات
بانیِ ذکر پُر از عشقِ " حَسن جان " می شود

آنچه زهرا خواسته از محضرِ پروردگار
گر بیاید مهدیِ صاحب زمان ، آن می شود

جواد حیدری



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) در ماه محرم
[ 6 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) با محوریت ماه محرم

 عمری گذشت اما به درد تو نخوردم
شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم

تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم

من دور بودم تو مرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی

گفتی اگر تو بی پناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی من حسینم

گفتی بیا پاک از گناهت میکنم من
تو رو به چاهی رو به راهت میکنم من

گفتی بیا مثل تو خیلی خار دارم
حتی برای مثل تو هم کار داردم

آواره ام آواره را آواره تر کن
بیچاره ام بیچاره را بیچاره تر کن

آوارگی در این حسینیه می ارزد
بیچارگی در این حسینیه می ارزد

هر شب اسیرم میکنی پای بساطت
داری تو پیرم میکنی پای بساطت

من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی

شأن نزولت میکند آخر بلندم
سر را تو دادی جای آن من سربلندم

وقتی گذر کردند خیلی ها از اینجا
رفتند تا معراج تا بالا از اینجا

اینجا گرفته از خدا عیسی دمش را
اینجا خدا بخشیده آخر آدمش را

من خام بودم غصه و غم پخته ام کرد
این پخت و پزهای محرم پخته ام کرد

می بینم اینجا پنج تا نور مقدس
این آشپزخانه است یا طور مقدس ؟

اینجا همان جایی است که مولا می آید
زینب می آید بیشتر زهرا می آید

پخت و پز آقای بی سر را به من داد
در کارهایش کار مادر را به من داد

من عالمی دارم در اینجا با رقیه
هر وقت دستم سوخت گفتم یا رقیه

منت ندارم بر سرت تو لطف کردی
حالا که هستم نوکرت تو لطف کردی

یک شب غذای خواهرت را بار کردم
یک شب غذای دخترت را بار کردم

باید که دست از هرچه غیر از کربلا شست
دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست

خدمت ، به این بی رنگ و بو هم رنگ و بو داد
این کفش ها را جفت کردن آبرو داد

در هرکجا که نام پیراهن می آید
زهرا می آید پیش ما حتما می آید

من دست بر سینه دم در می نشینم
در مجلس فرزند مادر می نشینم

من می نشینم کار و بارم پا بگیرد
شاید به من هم چادر زهرا بگیرد

آن چادری که عصمت کبری در آن است
فردای محشر منجی پیغمبران است

خدمت تجلى ارادت هاى شيعه ست
بالاترين نوع عبادت هاى شيعه ست

ما به ولايت ميرسيم از اين مودت
ما به مودت ميرسيم از راه خدمت

خدمت درِ اين خانه تنها فرصت ماست
گفتند: اينجا پنج روزى نوبت ماست

اين پارچه مشکى -فداى روى ماهش-
دارد سفيدم مي کند رنگ سياهش

از سوخته دل ها نگير آقا غمت را
يک وقت از دستم نگيرى پرچمت را

بگذار يک گوشه به پاى تو بميرم
کنج حسينيه براى تو بميرم

من که به غير از لطف تو يارى ندارم
من که به غير از کار تو کارى ندارم

آنقدر بین دسته هایت ایستادم
نذر علی اصغر تو آب دادم

ای کاش بین این ایستادن ها بمیرم
آخر میان آب دادن ها بمیرم

خوب است نوکر آخرش بی سر بمیرد
خوب است بین نوکری ، نوکر بمیرد

خوب است ما هم گوشه ای عطشان بیفتیم
در زیر پای این و آن عریان بیفتیم

علی اکبر لطیفیان

**********************


منم و گریه ام و دیده تر خواستنم
نظری کن به تمنای نظر خواستنم

آخرش من به تو ای دوست تعلق دارم
نفروشی تو مرا مردم اگر خواستنم

باید از ریشه غم غیر تو را قطع کنم
نیتم این بُوَد از شوق تبر خواستنم

این در آن در زدنم بود مرا کوچک کرد
هر چه رفتم به جز این خانه ، مگر خواستنم ؟

نمک روضه تو کام مرا شیرین کرد
بعد از این ننگ بر این میل شکر خواستنم

هر کجا جمع شدیم از غم تو سینه زدیم
قصدم این بود از چند نفر خواستنم

پر من گر به هوایت نپرد می شکند
گنبدی می طلبد این همه پَر خواستنم

محشر از قبر برون آیم و با ذکر حسین
هروله می کنم از لحظه بر خواستنم

کاش نقاش شوم عکس لبت را بکشم
پس بیا جلوه بده تو به همان خواستنم

نسل من کاش ستایشگر بزم تو شود
فکرم این است از اولاد پسر خواستنم

پدر و مادرم و ایل و تبارم به فدات
کربلایم ببر ای دار و ندارم به فدات
 

شاعر؟؟؟؟؟

**********************

غير از غم معشوق در عالم خبرى نيست
جايي خبرى نيست که از غم خبرى نيست

پروانه پرش سوخت ولى آبرويش داد
ما هم دلمان سوخته  اين کم خبرى نيست

دنيا نتوانست ز ما گريه بگيرد
بين غم تو از غم عالم خبرى نيست

من توبه نکردم مگر از راه توسل
بي نام تو از توبه آدم خبرى نيست

گفتند در خانه غير تو شلوغ است
گفتند ولى رفتم و ديدم خبرى نيست

رزق همه اينجاست و رزاق هم اينجاست
والله در خانه حاتم خبرى نيست

"گرماى گنه سوز حرم"خورد به ما ؛ پس
از سوختن بين جهنم خبرى نيست

از ناحيه توست عنايات خداوند
بى تو بخدا پيش خدا هم خبرى نيست 

ده ماه همه منتظر ماه تو هستند
در سال به جز ماه محرم خبرى نيست

عمامه ندارى و عبا نيز ندارى
اى واى که از پيرهنت هم خبرى نيست

علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) با محوریت ماه محرم
[ 5 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

چایی روضه ارباب

مادرم گفت برو روضه جلا میگیری.
چای آنجا بخوری جام بلا میگیری.

پدرم گفت اگر نوکر خوبی باشی
عاقبت تذکره کرب و بلا میگیری

باز بغض کربلا کردیم......

************** 

کعبه ام روی تو باشد، قبله ام کرببلاست       
چایی روضه برایم آب زمزم بوده است

آرزو دارم پس از مرگم بگویندم که من        
یاحسین ذکر لبم در اخرین دم بوده است

**************    

عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند                  
بهر احیای محرم در شتاب افتاده اند

مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند                 
فکر چای روضه و قند و گلاب افتاده اند

**************    

 سماوری که به بزم حسین می جوشد           
بخار رحمت آن جرم و خلق می پوشد

حدیث کوثر و تسنیم و سلسبیل مگو             
بگو حکایت مستی که چای می نوشد

************** 

ایـن چـای روضـه ها کـه مـرا زیر و رو کـند
عطرش ز دور کــار هـــزاران سبـــو کند

زاهد بیا که این می بی غش دو ساله است
دردش تو را بسازد و حالت نکو کند

ای محتسب به مستی ما خرده ای مگیر
کاین می که می رسد همه دفع عدو کند

ساقی بریز چای و بگردان سبوی خویش
چون مرهمی به سینه و بغض گلو کند

گلها و غنچه هاست درین محفل عزیز
خوشبخت آن‌ که غنچه نشکفته بو کند

از قبله‌ گشته‌ نام خدا را بیاورد
یکبار اگر به قبله نادیده رو کند

یارم میان میکده دارد به دست خویش
این چای روضه ها که مرا زیر و رو کند

**************

تا در ميان هيئت ما حروله كنند
پس ساكنان عرش خدا را بياوريد
سرچشمه بقا به خدا چای روضه هاست
پس بهر خضر چاي بقا را بياوريد


**************

عـــرق کهنه ی شــیـراز مـرا مـسـت نــکــرد
چـای روضــه اربــابــــ زمــیــن گـــیــرم کــــرد

حاج علی انسانی

 

 



موضوعات مرتبط: امام حسین(ع) - آزادمناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی

برچسب‌ها: چایی روضه ارباب مهدی وحیدی
[ 28 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجاتی در محرم

     امام حسین(ع) در شب عاشورا 

      از لحظه ای که ریزه خور خوانتان شدم
      احساس می کنم که مسلمانتان شدم
      
      زیر لوای رحمتتان قد کشیده ام
      بیخود نبوده دست به دامانتان شدم
      
      غیر از حسین، نام دگر را نمی برم
      از بس که مست نام حسین جانتان شدم
      
      غیر از حسین، باب نجاتی نیافتم
      این گونه شد که دست به دامانتان شدم
      
      دستم گرفته ای و رهایم نکرده ای
      گوشه نشین روضه ی رضوانتان شدم
      
      می خواستم که مرهم زخم شما شوم
      در روضه های سخت که گریانتان شدم
      
      امشب میان روضه ی خود آتشم زنید
      تا بنگرم که شعله ی سوزانتان شدم
      
      باور نمی کنم که شب آخر شماست
      دلسوخته ز ماتم هجرانتان شدم
      
      راز و نیاز امشبتان دیدنی بُوَد
      دلداده ی قرائت قرآنتان شدم
      
      محمد فردوسی

*********************************


      روی پر جبریل بودم که مرا برد
      گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد
      
      جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
      حظّی که بال فطرس از بام شما برد
      
      گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است
      دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد
      
      ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند
      هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد
      
      دارم خجالت می کشم از خواهش کم
      الطاف تو چه آبرویی از گدا برد
      
      آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
      پس آدمیت بود که نام تو را برد
      
      بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم
      بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد
      
      دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
      مردی زره برد و قبا برد و عبا برد
      
      با این بساطی که درآورده ست لشگر
      باید که جمعت کرد و بین بوریا برد
      
      علي اكبر لطيفيان



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی

برچسب‌ها: اشعار مناجاتی در محرم مهدی وحیدی
[ 22 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با امام حسین(ع)

       رفت و تماشاي قفايش را به من داد
      آن گريه هاي پشت پايش را به من داد
      
      با گريه خاكستر شدن را ياد دادم
      ديروز كه پروانه جايش را به من داد
      
      تقصيرها را گردنم انداخت معشوق
      با اين بهانه انزوايش را به من داد
      
      طي ميكنم صحرا به صحرا جاده ها را
      رحمت بر آنكه گيوه هايش را به من داد
      
      قصد كليم الله بودن كرده بودم
      ناراحتم تنها عصايش را به من داد
      
      بدجور نخلستان نشينم كرد آخر
      وقتي نجف حال و هوايش را به من داد
      
      دردم حسين است و دوايم هم حسين است
      هم درد داد و هم دوايش را به من داد
      
      از حاجيان كعبه هم حاجي ترم كرد
      وقتي طواف كربلايش را به من داد
      
      يك عده اي را كعبه ، من را كربلا بُرد
      به ديگران سنگ و طلايش را به من داد
      
      اول دلم را ارباً اربا كرد بعداً
      بين ِ كفن ها بوريايش را به من داد
      
      علی اکبر لطیفیان

*******************


      دل و جان در گرو حضرت جانان داریم
      هر چه نعمت بود از محضر ایشان داریم
      
      سالیانی است که ما ریزه خور اربابیم
      از سر سفره ی او رزق فراوان داریم
      
      پای از روضه ی ارباب طریقت نکشیم
      تا که در سینه نفس تاکه به تن جان داریم
      
      نم نم اشک مصیبت به عزای تو خوش است
      از دم روضه ی تو جلوه دو چندان داریم
      
      تا خدایی خدا هست گدایان تو ایم
      دل خوشیم تا ابد الدهر که سلطان داریم
      
      اولین مستمع مجلس روضه زهراست
      روضه آهسته بخوانید که مهمان داریم
      
      پیر میخانه ی عشاق خمینی فرمود :
      هر چه داریم ز سالار شهیدان داریم
      
      تفرقه ظلم و ستم راه ندارد در ما
      تا که جمهوری اسلامی ایران داریم
      
      گر خدا اذن دهد سینه زنان می آییم
      روز محشر روی لب ذکر حسین جان داریم
      
      با وجودی که ز هجران دل ما غم بار است
      به ظهور پسر فاطمه ایمان داریم
      
      احسان محسنی فر



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی

برچسب‌ها: مناجات با امام حسین(ع) مهدی وحیدی
[ 20 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین(ع)


      بنویسید مرا بی سر و سامان حسین
      جگری سوخته و پاره گریبان حسین
      
      پای شش گوشه گدا را بنشانید و سپس
      بنگارید مرا دست به دامان حسین
      
      روضه ای باز بخوانید و ، هلاکم بکنید
      روی قبرم بنویسید پریشان حسین
      
      پروراندند مرا پای همین هیئت ها
      از همان روز ازل خورده ام از نان حسین
      
      کاش در کرببلا جام شهادت نوشم
      بسرایند مرا جزء شهیدان حسین
      
      شبِ بی گریه در این عشق حرام است مرا
      این چنین است شبِ ریزه خور خوان حسین
      
      بنویسید روی مشک علمدار حرم
      جان عالم به فدای لب عطشان حسین
      
      به خدا این پسر حضرت زهرا باشد
      روی خاک است چرا پیکر عریان حسین
      
      رضا باقریان


***********************


      در غم تو ، گریه در صبح و مسا والاتر است
      چشم جاری ، از تمام چشمه ها بالاتر است
      
      گریه ی طفلانه ای دارم که شکرش واجب است
      از بزرگی کردن ، این حال و هوا بالاتر است
      
      قصدم از این رفت و آمد ها ، تماشای تو بود
      دیدن روی طبیبان ، از دوا بالاتر است
      
      حمدلله روزی ام شد باز گریانت شوم
      روضه ها عرش است ، از اینجا ،کجا بالاتر است
      
      خوب بنگر در میان نوکرانت یا حسین
      دستهای خالی این بینوا بالاتر است
      
      بر روی نی کرد ،دشمن جمله سرها را ولی
      رأس سقا را نفهمیدم چرا بالاتر است
      
      در ازای صد هزاران عمره ، تنها لحظه ای
      معتکف بودن میان کربلا بالاتر است
      
      آنقدر با درد جان کندی که فهمید عالمی
      فاطمه ذبح عظیمش از منا بالاتر است
      
      بقعه ها بالا سری دارند ، اما کربلا
      احترام و حرمت پایین پا بالاتر است
      
   

***********************


      تا بیرقت به روی سرم سایه گستر است
      من کافرم اگر که دلم جای دیگر است
      
      از هر کجا که پر بکشم کربلا روم
      تا هست گنبد تو کبوتر کبوتر است
      
      ما را ز جمع اهل قیامت قلم زنید
      هر شب میان روضه مان شور محشر است
      
      ما را دوباره عمه سادات خوانده است
      شکر خدا که بر دلمان نام نوکر است
      
      ما را همیشه وقف عزاخانه کرده اند
      عاشق شدیم اگر همه از نذر مادر است
      
      آتش زدیم هرچه که داریم پای عشق
      آقا سری بزن که نفسهای آخر است
      
      حسن لطفی

***********************

      جمع رسل محو در صفات تو هستند
      وقف نشان دادن حیاط تو هستند
      
      ذات وجودی انبیای الهی
      جمع شده در میان ذات تو هستند
      
      جلوی ربی عارفان حقیقت
      کاسه به دست تجلیات تو هستند
      
      جلوه مکن بندگان به کفر می افتند
      جلوه نکرده هنوز مات تو هستند
      
      جام بهشتی و نهر های بهشتی
      گوشه ای از برکت فرات تو هستند
      
      گندم شهر ری ات که روزی ما شد
      دوستانت پی زکات تو هستند
      
      روز قیامت اگر نیامده از راه
      منتظر کشتی نجات تو هستند
      
      طفل رضیع تو دستگیر دو عالم
      گر چه کودک ولی پیر دو عالم
      
      علی اکبر لطیفیان

 

***********************

      جز بر آن تیغ دو ابروی تو سر نفروشم
      غرقه ی درد، ولی زخم جگر نفروشم
      
      زندگی بی نمک روضه ی تو شیرین نیست
      نمک شور تو بر کوه شکر نفروشم
      
      دل به شب های عزاداری تو خوش کردم
      خرقه ی مشکی خود را به سحر نفروشم
      
      گریه آباد شدم خانه ات آباد حسین
      به دو صد درّ و گهر دیده ی تر نفروشم
      
      دستهایم عوض کرببلا...؛ می ارزد
      ببُریدش، که پرم را به ضرر نفروشم
      
      وقت پرپر زدنم رقص طرب خواهم کرد
      دست را می دهم و باده طلب خواهم کرد
      
      پر شکسته به تمنای چمن می آیم
      آخر الامر به دیدار تو من می آیم
      
      گرچه قسمت نشده تا به حضورت برسم
      عطر سیبم که گه از سوی قرن می آیم
      
      وقت رجعت که سر از خاک برون می آری
      بی کفن سوی تو من پاره کفن می آیم
      
      آن قدر در وسط روضه زبان می گیرم
      لال هم گر که بمیرم به سخن می آیم
      
      باز از آن چه که آمد سر تو می گویم
      باز از غارت انگشتر تو می گویم
      
      محسن حنیفی



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام حسین(ع) مهدی وحیدی
[ 19 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین(ع)

      دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است
      یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است
      
      شکر خدا که با همه ناقابلی مان
      اشکی برای عرض ارادت فراهم است
      
      دیوار کعبه گشت سیه پوش داغ تو
      یعنی تمام سال خدا هم محرم است
      
      زهرا به دست سینه زنت آب می دهد
      هرکس که هست با تو در این خیمه محرم است
      
      بگذار تا نفس بزنم در عزای تو
      این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است
      
      یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین
      دارالشفای درد غریبان عالم است
      
      بانی روضه هات خدا بود خود نوشت
      هرکس که شد به عشق تو دیوانه آدم است
      
      حسن لطفی

***********************

      عشق را در سحر نگاه کنید
      ذکر خود را اله اله کنید
      
      گاه تصویر ماه در چاه است
      دل ما را محیط ماه کنید
      
      عاشقان را بنا نبود اصلا
      این همه سال زابراه کنید
      
      سر عاشق شدن فلک شده ام
      نکند مثل من گناه کنید
      
      اگر عاشق شدی یک روزی
      بنشینید و آه آه کنید
      
      عاشقان را بعید می دانم
      بتوانید سر به راه کنید
      
      هیچ دنبال عاشقی نروید !
      حال روز مرا نگاه کنید
      
      بَرده آوردم تا بخرند
      سر و روی مرا سیاه کنید
      
      اشتباهاً مرا پذیرفتن
      پس شما هم اشتباه کنید
      
      بنویسید خویش را سائل
      بعد از آن کار پادشاه کنید
      
      بدنم را شبی که من مُردم
      لحظه ای رو به قتلگاه کنید
      
      کفنم را درآورید و سپس
      گریه بر بوریای شاه کنید
      
      در دهانم همین که تربت رفت
      بنشینید و آه آه کنید
      
      شب بی گریه من نمی خواهم
      بعد مردن کفن نمی خواهم
      
      علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام حسین(ع) مهدی وحیدی
[ 18 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجاتی امام حسین(ع)

  
     
      دوباره شعله بر اين سينه ي حزين افتاد
      كه باز بر جگرت داغِ آتشين افتاد
      
      نسيم بوي گُل آورد، چشمِ تو خون شد
      گمان كنم كه دلت يادِ لاله چين افتاد
      
      به روضه ديدنش از تو شنيدنش از ما
      چه ديده اي كه به پيشاني تو چين افتاد
      
      هميشه سجده ي ما رو به روي شش گوشه ست
      هزار شكر كه بر تُربتش جبين افتاد
      
      دلِ شكسته ي ما خرجِ كاشيِ حرم است
      به لطفِ توست كه اين آينه زمين افتاد
      
      حسين قاتل تو شد حسين قاتل ما
      ببين چه مي كني آقا دوباره با دلِ ما
      
      حسن لطفي
      
      *******************
      
      زیباتر از عزای محرم ندیده ام
      شکر خدا دوباره به هیئت رسیده ام
      
      اوج سعادت است که در روضه شما
      من هم کنار مادر قامت خمیده ام
      
      روز ازل که فرصت یک انتخاب بود
      شکر خدا که بزم تو را برگزیده ام
      
      شیرینی تمام جهان را زدم کنار
      از آن زمان که طعم غمت را چشیده ام
      
      تحویل سال ماست حلول محرمت
      از این جهت لباس جدیدی خریده ام
      
      شکر خدا ز خواب غم انگیز ماه ها
      من با صدای طبل محرم پریده ام
      
      با یاد کربلای تو از پرچم سیاه
      هر وقت دل شکسته شدم بوسه چیده ام
      
      از هر کجا که مجلس روضه به پا شده
      باز این چه شورش است و چه ماتم شنیده ام
      
      با یاد آن سه ساله که پایش رمق نداشت
      دنبال دسته های عزایت دویده ام
      
      امشب دوباره سینه زنان را صدا کنید
      من روضه خوان پادشه سر بریده ام
      
      مهدی نظری
      
      *******************
      
      
      در بساطِ جگرم ناله و آهي دارم
      مثل گيسوي تو من روز سياهي دارم
      
      شرط عاشق شدن اصلاً به جگر داشتن است
      من سراپا جگرم ، هر چه بخواهي دارم
      
      عاشقت بودن اگر معصيت است باكي نيست
      روز و شب شكر كه من كوهِ گناهي دارم
      
      همه يِ چشم اميدم به كريمان باشد
      صبح فردا به نگاهِ تو نگاهي دارم
      
      سر  من نذرِ گدايانِ علي و زهرا
      سر به راه هستم و احوالِ به راهي دارم
      
      نوكري كردنِ اين قوم مرا بالا بُرد
      با گداييِّ حسين مَنسَب شاهي دارم
      
      به حسين بن علي پشت و پناهم گرم است
      اي خدا شكر ، عجب پشت و پناهي دارم
      
      تا نفس هست مرا كرب و بلا مهمان كن
      عُمر  من ميرود و چند صباحي دارم
      
      رضا قربانی
      
      *******************
      
      
      در كنار تو وجودم به خدا نزديك است
      هركه نزديك خدا شد به شما نزديك است
      
      تو خودت حافظ من باش به يغما نروم
      دام ابليس به من در همه جا نزديك است
      
      اعتقاد دلم اين است كه در هئيت ها
      دست احسان كريمان به گدا نزديك است
      
      شكوه اى نيست اگر غرق مصيبت شده ام
      طالب وصل هميشه به بلا نزديك است
      
      تا همين جا به خدا قافيه را باخته ام
      مرگ اين غم زده، بى چون و چرا نزديك است
      
      دل بى تاب مرا روى گسل ساخته اند
      غافل از يار شوم زلزله ها نزديك است
      
      هركه دارد هوس كرببلا گريه كند
      گريه كن ها سفر كرببلا نزديك است
      
      گرچه دور از حرم كرببلاييم ولى
      بازهم شكر، خراسان رضا نزديك است
      
      علی ذوالقدر
      
      *******************
      
      
      اشعار سرخ دل شکنش را بیاورید
      دم نوحه های سینه زنش را بیاورید
      
      دارد صدای قافله از دور می رسد
      اسفند وقت آمدنش را بیاورید
      
      بعد از کتیبه های حسینیه زود تر
      سینی چای ریختنش را بیاورید
      
      دادم لباس مشکی خود را به مادرم
      آری بساط دوختنش را بیاورید
      
      دلشوره های خواهر او بیشتر شده
      آری بساط غم نداشتنش را بیاورید
      
      سر نیزه های کوفه صدا میزدند تو را :
      ما تشنه ایم ؛پس بدنش را بیاورید
      
      حالا رسیده عصر دهم گفت خواهرش
      اموال غارتی تنش را بیاورید
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      *******************
      
      
      رنگ مشکیِ عزاداری در عالم پخش شد
      سوخت دل‌ها دود اسپند محرم پخش شد
      
      تا ابد باز این چه شورت را بنازم محتشم
      این چه شعری بود که ،در خلق عالم پخش شد
      
      منبری یا نوحه‌خوان یا سینه‌زن یا گریه‌کن
      هر چه منصب بود یک جا زیر پرچم پخش شد
      
      چای تلخ روضه زخم قلب ما را خوب کرد
      حبه‌ی قندی به ما دادند و مرهم پخش شد
      
      هرچه که ما برده ایم از سهم هیئت برده‌ایم
      در حسینیه کرم، هم جمع شد هم پخش شد
      
      از محرم می‌توان فهمید روزی دست کیست؟
      فاطمه آهی کشید و بین ما غم پخش شد
      
       اشک زینب روی پاره پاره‌ی باران چکید
      بهترین تفسیر از ‌‌آیات مریم پخش شد
      
      هر کس آمد بی نصیب از قتلگاهت برنگشت
      نامنظم شد تنش اما منظم پخش شد
      
      حق مطلب بر زمین می‌مانْد اگر زینب نبود
      خون دل‌ها خرده شد تا این‌که کم کم پخش شد
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      *******************
      
      
      با یک تبسم به قناری ها زبان دادی
      آن را که فکرش را نمیکردند ، آن دادی
      
      خاموش بودم ؛سرد بودم ؛بی رمق بودم
      تو آمدی و جان به این آتش فشان دادی
      
      دنیا میان خواب غفلت بود تا اینکه
      از جای خود برخاستی او را تکان دادی
      
      کاغذ شدی خونت مرکب شد نوشتی عشق
      اینگونه پای اعتقادت امتحان دادی
      
      تو تا دم آخر سر حرف خودت ماندی
      هیهات منا الذله را آخر نشان دادی
      
      انگشت دست نازنینت را جدا کردند
      دستی که با آن کوفیان را آب و نان دادی
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      *******************
      
     
      عهد با چشم پر از مهر تو ما مي بنديم
      كوله بار سفری تا به خدا مي بنديم
      
      قبله آنجاست كه اقبال دل آن سو باشد
      پس اقامه به سوي كرببلا مي بنديم
      
      بست فطرس پر ما را به پر قنداقت
      ما پر خويش به اميد شفا مي بنديم
      
      تا ابد بنده و پا بست تو ما مي مانيم
      دل بر آن زلف پريشان و رها مي بنديم
      
      ما حبيبيم كه چون پير غلام تو شديم
      سرخ تر در يم خون باز حنا مي بنديم
      
      باز بر بام تو بنشسته و پر مي گيريم
      روزي از نو شده و عشق ز سر مي گيريم
      
      محسن حنیفی
 
      ********************
      
      
      باده نوشيم در اين باديه سامان داريم
      گريه زاديم فقط ميل به باران داريم
      
      سيب هستيم كه از عطر تو ما لبريزيم
      آبداريم و سر سفره ي تو نان داريم
      
      ما نمك گير سر سفره ي نذري توايم
      هر چه داريم ز الطاف كريمان داريم
      
      خوب يا بد همه جمعيم كه حرّت بشويم
      ما به اعجاز دو چشمان تو ايمان داريم
      
      ارث از عابس تو برده كمي مجنونيم
      دائما دست بر اين چاك گريبان داريم
      
      همه ي سال برايت به عزا مشغوليم
      با دوخط روضه كه از شاه خراسان داريم
      
      تشنه بود و سر اوگشت جدا يابن شبيب
      دشنه اي برد سر جدا مرا يابن شبيب
      
      محسن حنیفی

      
      ********************
      
      
      در طریقت زحمت بسیارها باید کشید
      تا تقرب منت جام بلا باید کشید
      
      یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند
      گه کریمان را به بالین گدا باید کشید
      
      در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است
      گر نظر خورد انتقامش را ز ما باید کشید
      
      نیست توجیه قبولی دیدگان خشک را
      ازمیان چاه،گاهی آب را باید کشید
      
      وقت روضه زودتر از هر چه باید گریه کرد
      سفره که آماده شد ،فورا غذا باید کشید
      
      الدواء عند الحسین و الشفاء عند الحسین
      بهر درمان یافتن دست از دوا باید کشید
      
      رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد
      تاکه عمری هست ناز یار را باید کشید
      
      رو به قبله کردن ما بین قبر انصاف نیست
      صورت ما را به سمت کربلا باید کشید
      
      عاشقان بی کفن ها ،با کفن بیگانه اند
      بعد مردن روی ما یک بوریا باید کشید
      
      علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مناجات های محرمی

برچسب‌ها: اشعار مناجاتی امام حسین(ع) مهدی وحیدی
[ 16 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام حسین(علیه السلام) - خداحافظی از محرم

  دارد تمام می شود آقا عزای تو
      کم گریه کرده ایم محرم برای تو
      
      دارد چه زود سفره تو جمع می شود
      تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو
      
      هر روز روز تو همه جا محضر شما
      یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
      
      میل دوبارگی بهشت آدمی نداشت
      وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
      
      کی دست خالی از در این خانه رفته است
      دست پر است تا به قیامت گدای تو
      
      تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
      گریه کند برای تو صاحب عزای تو
      
      گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
      جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
      
      تازه به شام می رسد از راه قافله
      تازه رسیده نوبت تشت طلای تو

     شاعر؟؟؟؟؟     
 
   



موضوعات مرتبط: امام حسین(ع) - آزادمناجات با امام حسین(ع)خداحافظی از محرم و صفر

برچسب‌ها: امام حسین(علیه السلام) - خداحافظی از محرم
[ 24 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) و محرم

       
      در كوچه ها نسیم بهشت محرم است
      این شهر بی مجالس روضه جهنم است
      
      پیراهن سیاه عزاداری شما
      زیباترین تجلی عشق مجسم است
      
      شكر خدا كه هیئتمان باز دایر است
      شكر خدا كه بر سر این كوچه پرچم است
      
      بیرون ندیده اید زنی ایستاده است؟
      بالش شكسته قدش هم كمی خم است
      
      لبخند تلخ فاطمه بر تك تك شما
      یعنی خوش آمدید و همان خیر مقدم است
      
      من كه ندیدمش دم در، خب شما چطور؟
      صد حیف سوی چشم گنهكار ما كم است
      
      پرواز می كنیم  از این پیله های تنگ
      فصل بلوغ شیعه یقینا محرم است
      
      در مجلس عزای امام قتیل اشك
      روضه به شور و واحد و نوحه مقدم است
       
      وحید قاسمی
       
      ********************
      

      بوی محرم آمده ما را صدا کنید
      ما را دوباره در غم خود مبتلا کنید
      
      سالی به انتظار شما گریه کرده ایم
      شاید به چشم قدمی آشنا کنید
      
      این هم شما و این دل ناقابلی که هست
      وقتش شده که روضه خود را بپا کنید
      
      قلبم برای سینه زدن تنگ آمده
      رخصت دهید و در دلمان کربلا کنید
      
      شال عزا به گردن من بسته مادرم
      دارد امید درد مرا هم دوا کنید
      
      چشم انتظار اذن علمدار مانده ایم
      خواهید جان دهیم و یا سر جدا کنید


       
      ********************
      

      
      تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
      فردا قلم ها تیغه ی شمشیر خواهد شد
      
      هر چند فردا با غروبش می رود اما
      این داستان یک روز عالم گیر خواهد شد
      
      این ماجرا تا روز محشر تازه می ماند
      هر لحظه اش با اشک ها تکثیر خواهد شد
      
      سقای تو فردا بدون دست هم باشد
      با یک نگاهش کربلا تسخیرخواهد شد
      
      از دیدن حال علی اصغر در آغوشت
      دریا هم از نامی که دارد سیر خواهد شد
      
      آنها تو را کنج قفس در بند می خواهند
      اما مگر این شیر در زنجیر خواهد شد
      
      هر بوسه ی جدت محمد روز عاشورا
      بر زخم های  پیکرت تفسیر خواهد شد
      
      این صحنه ها تکرار یک تاریخ ننگین است
      قرآن به روی نیزه ها تکفیر خواهد شد
      
      جایی به نام کربلا هفتاد و دو دریا
      در ذهن عاشورائیان تصویر خواهد شد
      
      شاعر برایش گفتن از آن روز آسان نیست
      در هر هجا همراه شعرش پیر خواهد شد
      
      دیشب کنار قبر شش گوشه غزل خواندم
      من حتم دارم خواب من تعبیر خواهد شد
       
      محمد رفیعی
       
      ********************

      
      شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
      اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
      
       یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
      آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
      
       یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
      این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
      
       با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
      کاری نداشت واژه ی بهتر بیاورم
      
       وقف تو اشک ها و غزل هام، تا اگر
      گفتی گواه عشق بیاور بیاورم
      
       فصل عزا تمام شد اما چگونه من
      پیراهن عزای تو را دربیاورم
      
       تا می وزید نام تو پر می کشید دل
      چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
      
       نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
      از عرش ربنای تو سردربیاورم
      
       با اشک آمدم به وداعت که لااقل
      آبی برایت این دم آخر بیاورم
      
       این واژه ها به کار رثایت نیامدند
      با زخم های تو چه برابر بیاورم؟
      
       آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
      این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
      
       امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
      من می روم برای تو یاور بیاورم
      
      قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
      این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
       
      حسن بیاتانی
       
      ********************

      
      وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی
      در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی
      
      آنقدر روی نیزه به معراج رفته ای
      پا از حریم عرش فراتر گذاشتی
      
      وقتی که خم شدی به روی نیزه ، باد گفت :
      بر روی شانه های خدا سر گذاشتی
      
      در آسمان نیزه حرم ساختی و بعد
      دورش هزار دسته کبوتر گذاشتی
      
      یعنی که ما کبوتر اشک شما شدیم
      در چشم ما دو بال مطهر گذاشتی
      
      هر چه لبان تشنه ی تو تشنه تر شدند
      در چشم ما دو چشمه کوثر گذاشتی
      
      وقتی رسول گریه شدی روی نیزه ها
      این کار را به عهده خواهر گذاشتی
      
      از هجمه های سنگ، سرت بازهم شکست
      اما تو سر به دامن مادر گذاشتی
       
      رحمان نوازنی
       
      ********************
       
      اشعار امام حسین - رحمان نوازنی
      
      چقدر بر سر نیزه خدا خدا کردی
      در آسمان که نشستی، مرا دعا کردی
      
      به کربلا نرسیدم ؛ قضا شد ه بودم
      در این "نمازِ محرم" مرا ادا کردی
      
      چقدر نامه در خانه ام فرستادی
      چقدر دعوت رسمی از این گدا کردی
      
      اگر چه من نشنیدم ولی شما هر بار
      به دیدن و به رسیدن مرا صدا کردی
      
      برای اینکه بگیری دو دست دور مرا
      به روی نیزه ، سر زُلف را رها کردی
      
      برای اینکه منم جزو کربلا باشم
      قنوت گریه گرفتی و ربّنا کردی
      
      چه فرق می کند امروز یا همان دیروز
      مرا به مقتل خود بردی و فدا کردی
      
      چه مقتلی که پر از گریه های مادر بود
      تو نیز گریه در آغوش نیزه ها کردی 
       
      رحمان نوازنی
       
   
   ********************
      

      
      دوباره روضه گرفتی و جانمان دادی
      مسیر کرببلا را نشانمان دادی
      
      شکسته بال ترین فطرس زمین بودیم
      ولی تو بال و پر آسمانمان دادی
      
      بدون آب و هوای بهشت می مردیم
      هوای روضه؛ هوای بهشتمان دادی
      
      اگر چه دیر رسیدیم روز عاشورا
      ولی برای رسیدن زمانمان دادی
      
      اگر چه دیر رسیدیم و سر به نیزه شدی
      به روی نیزه ولی سایبانمان دادی
      
      از آن همه عظمت عاجزانه لال شدیم
      ولی به گریه دوباره زبانمان دادی
      
      به دست گریه زینب اسیرمان کردی
      برای این همه ماتم توانمان دادی 
       
      رحمان نوازنی
       
      ********************
      

      
      لبريز آه و ندبه و غم گريه مي‌کنم
      دلتنگم و به ياد حرم گريه مي‌کنم
      
      شايستة زيارت شش گوشه نيستم
      اين روزها به حال خودم گريه مي‌کنم
      
      تا تلّ زينبيّه و گودال قتلگاه
      تا خيمه ها قدم به قدم گريه مي‌کنم
      
      با علقمه، به يادت لبت آب مي‌شوم
      با روضه هاي مشک و علم گريه مي‌کنم
      
      حتي اگر که خون بچکد از نگاه من
      هر صبح و شام نه، همه دم گريه مي‌کنم
      
      .... گفتند چشم خواهرت از دست رفته بود
      معلوم شد براي تو کم گريه مي‌کنم
       
      یوسف رحیمی
       
      ********************
      

      
      قالی شدم تا بر سر دار شما باشم
      سردار زیر پای زوٌار شما باشم
      
      من والدینم را فدای مویتان کردم
      شاید که قسمت شد که عمار شما باشم
      
      دیوانه ام اما شفا هرگز نمیخواهم
      خیلی دعا کردم که بیمار شما باشم
      
      دارد محرم میرسد عشاق برخیزید
      امسال قسمت شد که چاپار شما باشم
      
      پیراهن مشکی خود را هم کفن کردم
      تا در قیامت هم عزادار شما باشم
       
      سید محمد حسینی
       
      ********************
      

      
      هر چه بلا که بر سر عالم می‌آورد
      منّت گذاشته سر ما هم می‌آورد
      
      ابر بلا اگر که ببارد زیاد و تند
      ایوب با وقار دلم کم می‌آورد
      
      آیینه‌ی هم‌اند تمامی عاشقان
      ارثی که نوح می‌برد آدم می‌آورد
      
      دارد افق وصال مرا جار می‌زند
      دارد مناره‌ای سر حالم می‌آورد
      
      روح‌القدس به معبد معصوم چشم من
      آن را که داده است به مریم می‌آورد
      
      قدیسه‌های آه من از حال رفته‌اند
      از بس که کشته‌های دمادم می‌آورد
      
      تنها نه فرش می‌کند او بال خویش را
      تابوت گریه‌های مرا هم می‌آورد
      
      این آتشی که در شریان‌های «ناحیه» است
      مثل همیشه اشک مرا دم می‌آورد
      
      از معجزات نام زلالش یکی همین:
      از زیر پای زمزمه زمزم می‌آورد
      
      حا، سین، یاء و نون، ندارد اثر چنان
      ترکیب این حروف جدا غم می‌آورد
       
      رضا جعفری
       
      ********************

      

      

      
      شکر خدا که بال و پری داده ای مرا
      نام و نشان معتبری داده ای مرا
      
      من یک گدای بی سر و پا بودم و شما
      یک آبروی مختصری داده ای مرا
      
      اصلا گدا خجالتی اش هیچ خوب نیست
      شکر خدا شما جگری داده ای مرا
      
      نان و نوای من همه از روضه شماست
      از عشق ، قلب شعله وری داده ای مرا
      
      امسال هم که هیئت تان پا گرفته است
      شکر خدا که چشم تری داده ای مرا
      
      من آمدم که گریه کن غربت ات شوم
      در گوش جان من خبری داده ای مرا
      
      ای روی نیزه رفته به جان خودت قسم
      در روضه مژده سفری داده ای مرا
      
      ذاکر گریز زد به لب چوب خورده ات
      شکر خدا که گوش کری داده ای مرا
      
      . من طاقتم کجاست که گودال می بری
      ...اصلا خدا ، عجب جگری داده ای مرا
       
      مهدی صفی یاری
       
      ********************
      

      
      بگیر بال مرا باز در هوای خودت
      مرا ببر به کنارت، به کربلای خودت
      
      نفس بزن که مذابم کنی در این شب‌ها
      نفس بده که بسوزم فقط برای خودت
      
      دلم کتیبه‌ی اشعار محتشم شده است
      بزن به سینه‌ام آتش، به روضه‌های خودت
      
      از آن زمان که به پایم نوشته شد، این زخم
      نشسته بر جگرم داغ بوریای خودت
      
      وصیتم شده آقا! مرا کفن نکنند
      مگر به پیرهن مشکی عزای خودت
       
      حسن لطفی
       
     
********************

      
      تا که خون در رگ است و جان به تنم
      به عزیزت قسم که سینه زنم
      
      آنکه از گاهواره تا مردن
      دیده اش از غمت تر است، منم
      
      شیر مادر نخورده بابایم
      تربتت را نهاد در دهنم
      
      عاقبت بین روضه می میرم
      جامه نوکری شود کفنم
      
      یا کریم کریم می باشم
      من حسینی ز دولت حسنم
      
      در جوانی ز ماتمت پیرم
      گر بگویی بمیر می میرم
      
      من که اینگونه در هیا هویم
      تا نفس هست از تو می گویم
      
      جان زهرا همیشه وقت نماز
      مهری از تربت تو می جویم
      
      کنج هیئت دل کدر شده را
      زود با اشک و آه می شویم
      
      عطر سیب حضور سرخت را
      دائما بین روضه می بویم
      
      روضه خوان قتلگاه رفته و من
      زائر ناله های بانویم
      
      مادرت بود بیقرارم کرد
      در این خانه ماندگارم کرد
      
      ای خدا در تلاوتت جاری
      سر نی دلبری و دلداری
      
      از همان جا به ما شراب بده
      تو به این دلبری سزاواری
      
      سطحی از خیزران به لبهایت
      می نشیند چو میشوی قاری
      
      مادر داغ دیده ات در عرش
      می زند ناله می کند زاری
      
      زینبت محو صوت قرآنت
      ای بنازم چه خواهری داری
      
      ای به نی ،جن و انس حیرانت
      پدر و مادم به قربانت
      
      مادرت بار عام فرموده
      برفقیران سلام فرموده
      
      اشک ما را به یمن روضه تان
      تا ابد ناتمام فرموده
      
      سینه زن ها و گریه کن ها را
      یک به یک احترام فرموده
      
      روضه خوان را به هر کجا برده
      یاد غم های شام فرموده
      
      آخر کار گوشه هیئت
      گریه کرده مدام فرموده....
      
      ...قد مادر ز غصه تاست حسین
      تا سرت روی نیزه هاست حسین
      
      از دلی زار و سینه ای بی تاب
      السلام علیک یا ارباب
      
      در طلوع همیشه ات بر نی
      محض دل های بی قرار بتاب
      
      تا نرفتم ز دست آقا جان
      این غلام سیاه را دریاب
      
      یک اشاره برای گریه بس است
      به علی اصغرت ندادند آب
      
      شب هفتم برای این روضه
      ناله ها کردم که : وای رباب
      
      بوی شش گوشه می دهد این آه
      قبره فی قلوب من والاه
      
      ای همه شادی و عزایم تو
      هم مناجات و هم دعایم تو
      
      نیمه شب در قنوت نافله ها
      روح العفو و ربنایم تو
      
      وقت خواب و زمان بیداری نه
      که شب ها و روزهایم تو
      
      نوکر از تبار خونت من
      تویی ارباب با وفایم تو
      
      دم مردن در اوج تنهایی
      آنکه ماند فقط برایم تو
      
      روز وشب از غم تو می بارم
      به همه گفته ام  تو را دارم
      
      در فقیری سرآمدم آقا
      به گدایی زبانزدم آقا
      
      تو که از حال من خبر داری
      هر چه تو خوب، من بدم آقا
      
      من فقیرم فقیر مادر زاد
      تو کریمی که آمدم آقا
      
      شب قبرم ز مقدمت روز است
      به از این حسن پا قدم آقا
      
      گاه در اوج روضه می بینم
      دم حسین است و بازدم آقا
      
      گر روم مبتلای غیر شوم
      با شما عاقبت به خیر شوم
      
      خوب دانم که کمتر از آنم
      که بگویم ز نسل سلمانم
      
      لکن از ابتدا به لطف خدا
      نوکرت بوده ام و میمانم
      
      خیلی از وقت ها برای دلم
      قدر یک آه روضه میخوانم
      
      سر جدا ،نیزه ،بوریا ،صحرا
      سم اسب، استخوان، نمی دانم
      
      کاش میشد که بعد مردن هم
      بشنوم از زبان خویشانم....
      
      ...بس که نالید و بس که هق هق کرد
      عاقبت بین روضه ها دغ کرد
       
      حسین خدایار
       
      ********************
      

      
      اشکی برای گریه به این دیده ها دهید
      دستی برای سینه زدن دست ما دهید
      
      روزی اشک ما بود از روضه ی شما
      جز روضه رزق گریه ی مار را کجا دهید
      
      زنجیر و شال و بیرق و پیراهن سیاه
      چشم انتظار مانده که اذن عزا دهید
      
      این جا مریض هرچه بخواهید حاضر است
      هرکس گرفت چشم شما را شفا دهید
      
      حاجت گرفته بودم و خود بی خبر از آن
      از بس که حاجت دل ما بی صدا دهید
      
      بانی روضه های محرم که گشته اید
      بانی خیر گشته به ما کربلا دهید
       
      محسن عرب خالقی
       
 
     ********************

      
      پیراهن عزای تو "جوشن کبیر" ماست
      ذکر سلام بر تو" دعای مجیر" ماست
      
      پیراهنی که پرچم سیّار کربلاست
      بر شانه بلند ، ولی سر بزیر ماست
      
      ما را دراین لباس بهشتی کفن کنید
      زیرا پر از شمیم خوش و دلپذیر ماست
      
      ما از غبار روضه ، شفاها گرفته ایم
      فردا هم ، این لباس عزا، دستگیر ماست
      
      هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند
      فردا برای یک نخ آن هم ،اسیر ماست
      
      روضه شروع شد؛ روضه ی جانسوز پیرهن
      آن پیرهن که سایه عرش حریر ماست
      
      جانم فدای پیرهن مثله مثله اش
      آن کشته فتاده به هامون امیر ماست
       
      رحمان نوازنی
       
      ********************
      

      
      خودم را ازاول ، دوباره کشیدم
      نشستم برایت ستاره کشیدم
      
      کمی گریه کردم و پایین چشمم
      نشستم دو تا راه چاره کشیدم
      
      نشستم در این روضه های پر از نور
      بهشتی پر از استعاره کشیدم
      
      و آن دست هایی که سینه زنت بود
      شبیه هزاران مناره کشیدم
      
      به دنبال تو انبیاء را پیاده
      تو را روی نیزه سواره کشیدم
      
      و چندین شب بعد، در یک خرابه
      تو را روی دست ستاره کشیدم
      
      نمی شد بخوانی ؛ ولی روضه اش را
      فقط یک کمی با اشاره کشیدم
      
      قدش کوچکش خم شده بود و او را
      در آغوش یاس بهاره کشیدم
      
      دل علقمه خون شد آن لحظه که
      سرش معجری پاره پاره کشیدم
       
      رحمان نوازنی
       
      ********************
      

      
      يك عمر  در عزاي تو باران نوشته ايم
      اسم "هواللطيف" فراوان نوشته ايم
      
      اسم هو الطیف خدا را یکی یکی
      دور و بر حسینه ها مان نوشته ایم
      
      با دست خط گریه عزای حسین را
      یک عمر بر کتیبه ایمان نوشته ایم
      
      مومن دلش عزای حسین است و والسلام
      این را برای هر چه مسلمان نوشته ایم
      
      ما جمله " حسین و نعم الامیر" را
      روی کفن به دیده گریان نوشته ایم
      
      هر قطره می چکیم که پیدایتان کنیم
      بر روی پلکمان غم کنعان نوشته ایم
      
      اين گريه اين عبادت شيرين خويش را
      نذر كبوتران خراسان نوشته ايم
      
      سرهاي ما اگر چه به نيزه نشد ولي
      در پای نیزه  گریه فراوان نوشته ایم
       
      رحمان نوازنی
       
      ********************
                                                                               

      
      باران بریز بر دل باران نخورد ه ام
      بی گریه بر تو، مثل زمین های مرده ام
      
      حالا محرم است و بهار است و زندگی
      خود را به دست زندگی تو سپرده ام
      
      گریه برای تو بخدا یک وظیفه است
      آن را از انبیاء خدا ارث برده ام
      
      آن "مشک ِگریه" بود که سقا به دوش داشت
      حالا گذاشته است خدا روی گـُرده ام
      
      در روضه ها هوای دلم صاف صاف شد
      از بسکه ابرهای دلم را فشرده ام
      
      در پای نیزه خواهر زهراییت نوشت:
      ای جان من ! برادر سیلی نخورده ام
      
      داغت به روی نیزه مرا می کشد حسین
      هر داغ را به داغ تو کوچک شمرده ام
       
      رحمان نوازنی
       
      ********************
      

      
      روضه خوان آمده وباز نگاهم تر نیست
      دوست دارم بپرم تا حرم ،اما پر نیست
      
      سینه زنهای اهالی بهشتید شما
      مطمئنا" زشما هیچ کسی برتر نیست
      
      همه مستیم توکلت علی الله بگو
      مستی واقعی از غیر می کوثر نیست
      
      فکر ارباب خودت باش نه فکر دنیا
      نوکر شاه که در وادی سیم و زر نیست
      
      سالها قبل دلم شور ونواهایی داشت
      ذره ای از تب عشقش به دلم دیگر نیست
      
      دلم آلوده شده ، روضه ندارد تأثیر
      ورنه این گوش همان طور که بوده ،کر نیست
      
      هرکه ارباب خودش را به کسی بفروشد
      به تن پاره ارباب قسم نوکر نیست
      
      هرکه با روضه عجین نیست خدا می داند
      لایق نوکری فاطمه وحیدر نیست
      
      هرکه با نام رقیه جگرش می سوزد
      دم مردن به بر فاطمه بی یاور نیست
      
      من قسم می خورم آقا که به توگریه کنم
      در این خانه نگهدار مرا بهتر نیست ؟
      
      باز هم روضه تو اشک مرا جاری کرد
      یاد گودال تو افتاده ام واکبر نیست
      
      به همان لحظه که زینب به کنارت آمد
      دید افتاده به خاکی وبه جسمت سر نیست
      
      تا بغل کرد تنت را به تو می گفت حسین :
      خوب شد این ته گودال برت مادر نیست
      
      تا به دستت نظر انداخت به صورت می زد
      دید آنجا که هم انگشت وهم انگشتر نیست
      
      بارها ار سر نیزه سر عباس افتاد
      هرچه گشتند سر ساقی آب آور نیست
      
      گریه می کرد رباب و به رقیه می گفت
      نه گمانم که سر نیزه، علی اصغر نیست
       
      مهدی نظری



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) و محرم
[ 24 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) و محرم


      برای سینه زدن رخصتی بده آقا‏
      به دست خسته ی من قدرتی بده آقا‏
      
      شبیه سال گذشته دوباره آمده ام
      برای خوب شدن فرصتی بده آقا‏
      
      دوباره قصد نمودم که نوکرت باشم
      در این دوماه عزا همتی بده آقا‏
      
      دعای خیر پدر بود آمدم اینجا
      به سفره ی پدرم برکتی بده آقا‏
      
      از آن قواره ی مشکی که دست فاطمه است‏
      به روضه خوان خودت خلعتی بده آقا‏
      
      زغصه های سر غرق خون تو بر نی
      چگونه سرشکنم، جرأتی بده آقا‏
      
      سر مطهرتان بارها ز نی افتاد‏
      میان روضه به من طاقتی بده آقا‏
        
      وحید قاسمی
       
      *********************

       
       
      وقتي كه سوغات فرشته تربت توست
      عرش خدا هم گوشه اي از هيئت توست
      
      پس تا كه در عرش خدا روضه بگيرند
      پيراهن پاره نشان هيئت توست
      
      بالا ترين تسبيح در بين ملائك
      هنگام روضه اشك و ذكر غربت توست
      
      چشمان دريايي فطرس داد ميزد
      بال و پري دارم اگر از منّت توست
      
      اي آفرينش بر مدار چشمهايت
      عزت اگر داريم ما از عزت توست
      
      فرداي محشر پرده ها تا كه بيفتد
      چشم همه بر بخشش و بر رحمت توست
      
      آه اي قتيل گريه ها اي صاحب اشك
      چشمان باراني ما در خدمت توست
       
      حسن كردي
       
      *******************

  
       
      كم كم ميان روضه تان پير ميشوم
      از زندگي بدون شما سير ميشوم
      
      وقتي دلم براي شما تنگ ميشود
      هر جا كه روضه هست سرازير ميشوم
      
      من يا حسين زنده به اشكم خدا گواست
      با گريه بر شماست كه تكثير ميشوم
      
      وقتي كه اشك دادي و اينجا نشسته ام
      يعني كه با نگاه تو تقدير ميشوم
      
      يك روز پاي عكس ضريح تو دق كنم
      يك روز زير پاي تو تصوير ميشوم
       
      حسن کردی
       
     
*******************

      
      شكر خدا كه نوبت ماتم به ما رسيد
      اذن عزاي ماه محرم به ما رسيد
      
      شكر خدا كه چله نشيني گرفته است
      كوبيدن سياهي و پرچم به ما رسيد
      
      ده روز آسمان به زمين وصل ميشود
      ده شب هواي عرش معظّم به ما رسيد
      
      هر روز روي بال ملك گريه ميكنيم
      ارثي كه از قبيله آدم به ما رسيد
      
      تأثير رفت و آمد عطر نگاه توست
      چشمي اگر شبيه به زمزم به ما رسيد
      
      از عرش چشمهاي شما تا قلم گذشت
      ناگاه شور و زمزمه و دم به ما رسيد
      
      مقتل بخوان خودت و بگو قتل صبر چيست
      از شرح ماجراي شما كم به ما رسيد
       
      حسن کردی
       
       ******************
      

      
      باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
      باز دلبسته این پیرهنم کرد ارباب
      
      ای خدا شکر که در هیئت امسالش هم
      باز مشغول به سینه زدنم کرد ارباب
      
      هر کسی در پی دلدار خودش می گردد
      باز آواره ی دور از وطنم کرد ارباب
      
      من که عمریست نشد نوکر خوبی باشم
      از سر لطف اُویس قَرَنم کرد ارباب
      
      من کجا روضه کجا هیئت ارباب کجا؟
      یا حسین گفتم و شیرین دهنم کرد ارباب
      
      خواب آنشب اثر سینه زدن هایم بود
      باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
      
      من به عالم ندهم لذت مردن را با...
      ...فکر خوبی که برای کفنم کرد ارباب
       
      مهدی صفی یاری 
       
      ********************
      

      
      ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم است
      مشکی به تن کنید که ماه محرّم است
      
      پیراهن سیاه عزاداری حسین
      احرام نوکری تمامی عالم است
      
      ماه محرّم آمده خیمه به پا کنید
      دلهای ما حسینیّه ی بزم ماتم است
      
      هر کس برای بزم عزا کار می کند
      مُزدش بُوَد به دست کسی که قدش خم است
      
      شکر خدا که حضرت زهرا مرا خرید
      لطف و عطای او به گدایش دمادم است
      
      دریای چشممان چقدر موج می زند
      یعنی بساط گریه ی ما هم فراهم است
      
      شکر خدا که از غم ارباب بی کفن
      چشمم شبیه چشمه ی جوشان زمزم است
      
      آقا قسم به نام تو ما با شما خوشیم
      بی تو برای ما همه عالم جهنّم است
      
      گریه برای داغ تو رزق حلال ماست
      این اشک ها به زخم عمیق تو مرهم است
      
      بزم تو را به عالم و آدم نمی دهیم
      هیئت برای ما به خدا عرش اعظم است
      
      شش گوشه ی حریم تو بیت الحرام ماست
      یعنی به داغ اعظم تو سینه مَحرم است
      
      هر کس که دید گوشه ای از روضه های تو
      گر خون چکد ز چشم ترش باز هم کم است
       
      محمد فردوسی
       
   
   ******************

      
      
      سرم از خاک غم بردار ارباب
      به روی دامنت بگذار ارباب
      
      در این دنیا تو هستی آشنایم
      مرا دست کسی نسپار ارباب
      
      نشسته پشت در؛ به انتظارم
      مرا کی می کنی احضار ؟ ارباب
      
      شبی در خواب میگفت با من
      صدایت میکند انگار ارباب
      
      اگر در خانه ات جایی ندارم...
       مرا کن نوکر دربار ارباب

     
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
       
      ********************

      

      
      از غــمـــت ذره ذره آب شـــــدم
      گــل نــبــودم ولــی گــلاب شــدم
      
      هر زمـانی کـــه آب نــوشــیـــدم
      یادت افــتــادم و کــبـــاب شــــدم
      
      هر کجا شـیــر خــواره ای دیــدم
      بــی قــرار غـــم ربــــاب شـــدم
      
      از غـمـت ســالـهـا گــریـســتــم و
      در خُــم عـشــق تــو شــراب شدم
      
      پشت پایی زدم به هر چه که هست
      تا که از عـشـق تـــو خــراب شـدم
      
      پــادشــاه زمـیــــن شــدم وقــتــی
      بـــه غــلامــیــت انـتـخــاب شـدم
      
      مــن دعـــای قــــــنــوت زهـــرایم
      آن دعــــایــی کــه مســتـجاب شدم
       
      خانم ن .قبادی 
       
   
   *********************

      
      بال فرشته که خاک پای حسین است
      فرش حسینیه ی عزای حسین است
      
      فاطمه دنبالش هست صبح قیامت
      هر که به دنبال دسته های حسین است
      
      شعر من و تو که افتخار ندارد
      تا که خدا مرثیه سرای حسین است
      
      رحمت زهرا برای اینکه ببارد
      منتظر گریه ای برای حسین است
      
      در دل مردم چه هست کار نداریم
      در دل ما که برو بیای حسین است
      
      دست به سمت کسی دراز نکردیم
      هر دو جهان دست ما گدای حسین است
      
      گندم شهر حسین روزی ما شد
      باز سر سفره ها غذای حسین است
      
      قیمت اشکِ برای خون خدا هست
      دست همان کس که خونبها حسین است
      
      پرچم کرب و بلا همیشه بلند است
      حافظ پرچم اگر خدای حسین است
      
      هر چه که ما خواستیم فاطمه داده
      آنچه فقط مانده کربلای حسین است 
       
      علی اکبر لطیفیان
       
     
********************

      
      پروانه ام دوباره مرا آتشم زنید
      هر لحظه هر نفس همه جا آتشم زنید
      
      پای فرات ، علقمه فرقی نمیکند
      دست شما ست تا که کجا آتشم زنید
      
      اصلا برای گرمی شبهای ماتمت
      من را خریده اید که تا آتشم زنید
      
      هر شب به حاجتی سر این روضه می رسم
      شاید میان بزم عزا آتشم زنید
      
      من را گره زنید به این بیرق بلند
      روزی میان کرب و بلا آتشم زنید
      
      عمری میان روضه ی تان گریه می کنم
      با این امید تا که شما آتشم زنید
      
      این چشم ها حواله ی غم های زینب است
      اشکی دهید و در همه جا آتشم زنید
       
      حسن لطفی
       
      *******************
      

      
      جای گله زفاصله ها گریه می کنم
      با نام سیدالشهدا گریه می کنم

      من که تمام عمر ز داغت گریستم
      در بین قبر هم چه بسا گریه می کنم

      باید هزار سال برای تو گریه کرد
      قدر هزار سال تو را گریه میکنم

      من سمت روضه میروم و عابری به من
      می گوید التماس دعا گریه می کنم

      حالا تو بخش بخش شدی،"یا" شدی و "سین"
      حالا تو را هجا به هجا گریه می کنم

      تو در ازای اشک به من کربلا بده
      من در ازای کرب و بلا گریه می کنم....
       
      مهدی پورپاک 
       
      ********************

    
       
       در دایره ی عشق گرفتار حسینم
       حیران شده ی چرخش پرگار حسینم
      
       فریاد زند چاک گریبان جنونم
       عمریست که منصورم و بردار حسینم
      
       انگشت نمای همه ی رهگذرانم
       دیوانه ی زنجیری بازار حسینم
      
       این زاغ بد آواز سزاوار غضب نیست
       من مرغ ستایشگر گلزار حسینم
      
       خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست
       چون ریزه خور سفره ی دربار حسینم
      
       در زندگیم واسطه ی فیض الهی است
       من تا ابدالدهر بدهکار حسینم
      
       فردای قیامت همه سر گشته؛ ولی من
       آسوده میان صف زوار حسینم
      
       در باغ جنان از کرم حضرت معبود
       همسایه ی دیوار به دیوار حسینم
       
      وحید قاسمی
       
      *******************

       

      
      هر که با خاک درت کام لبش بردارد
       از همان کودکیش چشم به کوثر دارد
      
      اولین آرزویم هست همانی باشم
      که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد
      
       چند صد حج پیاده ست ثواب آنکه
      قصد پا بوسی شش گوش تو در سر دارد
      
      پادشاهان همه مبهوت مقامت گویند
       این چه شاهی است مگر این همه نوکر دارد
      
      چشم هایم شده چون شاخه ی پر باری که
      چار فصلش زغمت میوه ی نوبر دارد
      
      هر که از داغ تو نگریسته پیغمبر نیست
      گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد
      
      هر که از داغ تو نگریست پیغمبر نیست
      گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد
      
      تکیه بر نیزه ی غربت زدی وفرمودی
      چشم غارت به حرم این همه لشکر دارد
      
      خواهرش گفت سرش را سر نیزه نزنید
      کین هلال سر نی آمده دختر دارد
       
      محسن عرب خالقی

       
      ********************

      

      
      یک روز در عزای خودت میکشی مرا
      در اوج روضه های خودت میکشی مرا
      
      یک روز سرخ، مثل غروب محرمی
      آقا خودت برای خودت میکشی مرا
      
      گاهی فراز نیزه و گاهی نشیب طشت
      در مروه، در صفای خودت میکشی مرا
      
      آن لحظه ای که دخترکت را کنیز خواند
      آن لحظه پا به پای خودت میکشی مرا
      
      ای قاری کلام خدا، روی نیزه با
      تفسیر آیه های خودت میکشی مرا
      
      شیب الخضیب، زیر تکاپوی تیغ ها
      با قطعه قطعه های خودت میکشی مرا
       
      حسین خدایار
       
      ********************
       

      
      مثل بال شکسته ی «فطرس»
      مرهم شانه های «درداییل»
      آمدی تا جبین بساید باز
      پای گهواره ی تو «میکاییل»

      **
      مثل بیست وسه سال رنج رسول
      پنج سالِ صبوری حیدر
      جگر خونی حسن بودی
      مثل یک شعر در دل دفتر

      **
      با طبق های نور ، با تکبیر
      جبرییل و هزار دسته پری
      تا خود آفتاب می آیند
      با تو ، با تو که بهترین خبری

      **
      بانگ الله اکبرت پیچید
      هفت اقلیم و هفتصد دریا
      از همان روز رسم دنیا شد
      هفت تکبیر در نماز خدا

      **
      بوسه می زد لب رسول الله
      هفت جای مبارک بدنت
      آسمان و زمین در این لحظه
      اشک می ریخت بر حریر تنت

      **
      تو چراغ هدایت مایی
      ای دعای تو مستجاب ترین
      آیه آیه ترانه نازل کن
      چشم هایت درِ بهشت برین

      **
      سینه ات سینه ی رسول خدا
      می تپد قلب آسمان در تو
      ای تداعی راه رفتن عشق
      انعکاس زمین ، زمان در تو

      **
      دست تو دست های پیغمبر
      عشق تو عشق به رسول خدا
      بر مدار دل تو می چرخد
      کل سیاره های این دنیا

      **
      همه ی قصه های قرآنی
      سوره ها معنی روایت توست
      پرده برداراز شب وحشی
      سینه ها تشنه ی هدایت توست

      **
      بیست و هفت رجب ، وداعی تلخ
      فکر سرخ قیام در سر توست
      نه ...پیامبر نرفته ، او با توست
      در کنارت ببین که اکبر توست

      **
      ایستادی کنار میدان و
      تکیه دادی به تیغه ی شمشیر
      با یزیدان سر سخن داری
      بر لب تو نبوده جز تکبیر

      **
      می شناسید آی ...جدم را؟
      پدرم را ، و یا عمویم را؟
      خون من را حلال می دانید؟
      تیغتان می برد گلویم را؟

      **
      چشمشان کور و گوششان کر باد
      این جماعت اسیر دنیایند
      شعله ی بغض کهنه ای دارند
      همگی دشمنان مولایند

      **
      کربلا محشر است و می بینی
      اکبرت را ، خود پیمبر را
      و پیمبر نظاره خواهد کرد
      بر کف خاک جسم بی سر را

      **
      خبرت کوچه کوچه می پیچد
      در مدینه نه..در همه دنیا
      شیون است و غروب و بغضی تلخ
      کربلا مانده آه...بی فردا 
       
      رضا نیکو کار



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) و محرم
[ 24 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) و محرم

     
      آدم شود هر آنکه به اندازه نَمی    
      گرید برای اشرف اولاد آدمی
      
         این اشک ها چه معجزه ها که نمیکند    
      بر هر دل شکستۀ آشفته ماتمی
      
         سرمایۀ قیامت من گریه من است    
      حتی به قطره ای و نه یا قدر شبنمی
      
      کی میشود که جان بدهی قلب مرده را    
      با آن دم خدایی عیسی بن مریمی
      
        اصلاً بعید نیست خدا را چه دیده ای    
      جان میدهم برای تو آخر محرمی
      
         آقا فدای نامِ شما،نام کربلا    
      هر دو شده بهانۀ هر گریه و غمی
      
      قربان محتشم که چه زیبا سروده است    
      بازاین چه شورش است که در خلق عالمی
      
      حی علی البکاء که محرم رسیده است
      وقت عزا و نوحه و ماتم رسیده است
       
      احسان بمانی 
       
      ********************
   
       
      ای دل محرم آمده وقت عزا شده
      ماه عزای حضرت خون خدا شده
      
      ماتم میان چشم همه موج میزند
      چشمان گریه چشمه شور و شفا شده
      
      ما اهل روضه زنده به بوی محرمیم
      دلهای ما حسینیه ی کربلا شده
      
      بازار و کوچه ها همه با گریه آشناست
      هرجا گذر کنی غم عظمی به پا شده
      
      دستی که وقف روضه شده سینه میزند
      مرهم به زخم سینه خیر النسا شده
      
      صاحب عزای مجلس ارباب مادر است
      با دست های فاطمه هیئت بنا شده
       
      علی ناظمی
       
     
******************

      در سینه ام ولای شما موج می زند
      شوق حـــریم کرب و بــلا موج می زند
      
      این جا نشسته ایم که شاید نظر کنی
      این جا که ازدحام گدا موج می زند
      
      وقتی زچشم های همه اشک می چکد
      لطف و عطا و عفو خدا موج می زند
      
      وقتی به یاد علقمه ات خیس می شویم
      دریـا زدیده ی تر ما مــوج می زند
      
      روضه نشین حضرت سالار زینبیم
      تا ذکـــر سید الشهدا موج می زند
      
      اصغر زفرط تشنگی از هوش رفته است
      با من بگو فرات چرا موج می زند؟
       
      محمد حسن بياتلو
       
      *********************
      

      
      تمام حاجت ما را خدا به ما داده
      که از صفای حسینش به ما صفا داده
      
      تمام آرزویم دیدن محرم بود
      که فیض درک عزایت خدا به ما داده
      
      بهار اشک رسید و خدا به دیده ما
      ز چشم حضرت زهرا کمی بکاء داده
      
      به قیمت همه عالم نمی دهم هرگز
      دل شکسته ی خود را که حق عطا داده
      
      برای درک محرم به خود رجوعی کن
      که اصل طینت ما را زکربلا داده
      
      از آنکه هستی خود را تمام داده حسین
      خدا خدایی خود را به خونبها داده
      
      هرآنکه خدمت دائم دراین حرم دارد
      گرفته آنچه خدایش به انبیا داده
                 **          
      شاعر این را اگر میشناسید لطفاً اطلاع دهید
       
      *******************
       
   
       
      این روزها که حال و هوایم بهاری است
      یک آسمان، ستاره از این چشم جاری است
      
      شرمنده ام که خرج عزایت نمی کنم
      شرمنــده ام قسم به خــدا از نداری است
      
      بوی محرم ات همه جا را گرفته است
      حالا نصیبـم از غــم تو آه و زاری است
      
      اسپند و شال و بیرق و زنجیر حاضر است
      دل گرم ناله کردن و دل بی قراری است
      
      چشمت چرا محل به دو چشمم نمی دهد
      از چشم من ز داغ شما گریه جاری است
      
      هرکس که خواستید به او کربلا دهید
      مـا تابعيم و لطف شما اختیــاری است
       
      محمد حسن بياتلو
       

      *******************
      

       
      شکر خدا هنوز تو را گریه می کنم
      از ابتــــدای روز تو را گـــریه می کنم
      
      بی اختیار تا به حسینیه می رسم
      با اشک و آه و سوز تو را گریه می کنم
      
      ممنونم از شما که مرا راه دادی ام
      در پای روضه ات دل پر آه دادی ام
      
      باران عشق نم نمتان باورم نبود
      اصلاً طلوع ماتمتان باورم نبود
      
      اینکه ، دوباره اذن دهی تا که من شوم ....
      ....گریه کن محرّمتان باورم نبود
      
      بر لطف خویش شاهد عینی نمودی ام
      شکر خدا دوباره حسینی نمودی ام
      
      در تکیه ات نشسته ام و زار می زنم 
      دارم تمام نام تو را جار می زنم
      
      با شور تو به مرتبه ی خلسه می رسم
      طعنه به هرچه عاقل و هشیار می زنم
      
      شکر خدا که قطره ز دریا گرفته ام
      در کوچه های سینه زنی جا گرفته ام
      
      دارم دوباره از غمتان گریه می کنم
      با ضرب نوحه و دمتان گریه می کنم
      
      شكرخداي عز وجل كه هنوز هم
      تحت لــواي پرچمتان گريه مي كنم
      
      این اعتقاد ماست وَ هرگز شعار نیست
      چیزی شبیه به عَلمت مانــدگار نیست
      
      امسال هم برای خودت وقفمان بکن
      در خاک کربلای خودت وقفمان بکن
      
      یک گوشه ای به ما بده از کار هیأتت
      در مجلس عزای خودت وقفمان بکن
      
      با دست خویش روزی هر روزمان بده
      اشک روان و سینه ی پر سوزمان بده
      
      ای نفس مطمئنه به ما اعتماد کن
      ارباب عاطفه ز گدا نیز یاد کن
      
      از سفره ی وسیع شما کم نمی شود
      امسال رزق هیأتی ام را زیاد کن
      
      ارباب بازهم به گدایت کرم نما
      از هر جهت برای خودت نوکرم نما
       
      سعيد توفيقي
       

      ********************

      

       
      این کاسه های اشک دو تا چشمه شفاست
      این آب گرمِ چشمه تنزیهی خداست
      
      کم حرف می زنیم و فقط گریه می کنیم
      چون اشک صادقانه ترین گفتگوی ماست
      
      سرگرم دیدن " من و ما " هم نمی شویم
      در بین گریه ها سر ما گرم کربلاست
      
      اینجا حسینه است ؛هوایش بهشتی است
      اینجا نفس بکش که هوایش پر از خداست
      
      اینجا به روی عرش الهی نشسته ایم
      چون بال جبرییل خدا فرش این عزاست
      
      آقا دو دست ما و سر زلف نیزه ات
      زلفی که روی دست خدا سمت ما رهاست
        
        رحمان نوازنی
       
      ********************
      

      
      ای کاش این غزل و غمش، ابتدا نداشت
      جغرافیا برای زمین ،کربلا نداشت
      
      این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد
      این بیت ها مرا به چه رنجی که وا نداشت
      
      فرمان رسیده بود کماندار را و بعد...
      ...تیر از کمان رها شد و طفلی که نا نداشت
      
      قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست
      تیری که قدر یک سر سوزن خطا نداشت
      
      تنها حسین مانده که دیگر به پیکرش
      جایی برای بوسه ی شمشیرها نداشت
      
      بر سینه اش نشست و خنجر کشید و ... نه
      دیگر غزل تحمل این صحنه را نداشت
      
      این جنگ و سرنوشت غریبش چه آشناست
      قرآن دوباره جز به سر نیزه جا نداشت
      
      تنها سه سال ، آه سه سال عمر کرده بود
      اما کسی به سن کمش اعتنا نداشت
      
      با چشمهای کوچک خود دید آنچه را
      گرگ درنده هم به شکارش روا نداشت
      
      پایان گرفت جنگ و به آخر رسید ... نه
      این قصه از شروع خودش انتها نداشت
       
      محمد رفیعی
       
      ********************

      

      
      دلم همیشه گرفته به یاد کرب و بلا
      مقــدس است برایم همیشه شال عزا
      
      همیشه و همه جا دم زنینوا زده ام
      مقــدس است برایـم همیشه راه شما
      
      به یاحسین دلم را گره زدند آقا
      به لوح سینه من حک شده است یا زهرا
      
      خدا کند که بمیرم نیاید آن روزی
      کــه صورتم نشود تر به یاد عاشورا
      
      به عشق کرببلایت همیشه بیمارم
      جــوانی ام همه دم وقف اکبر لیلا
      
      رواست جان بدهم از غریبی ات آقا
      که تشنه لب شده ای کشته بر لب دریا
      
      کجا روم به که گویم که جسم اطهرتان
      سه روز بی کفن افتاده روی خاک بلا
      
      تویی که قاری قرآن آسمان هایی
      به روی منـبر نیزه چه می کــنی حالا
      **
      شاعر این شعر را اگر میشناسید لطفاً اطلاع دهید
       
      *******************
      

      
      من اشک بخون تپیده ام یا مولا
      از چشم غمت چکیده ام یا مولا
      دانی که چرا مرید راهت شده ام
      از بسکه یزید دیده ام یا مولا

      **
      گویند تمام روز ها عاشوراست
      گویند تمامی زمین کرببلاست
      این حرف بجاست چون کسی مثل حسین
      هر موقع و هر کجا که باشد تنهاست

      **

      هر همسفری که برده بودی مولا
      بر دشنه ی خون سپرده بودی مولا
      آن لحظه که رو بسوی میدان کردی
      هفتاد و دو زخم خورده بودی مولا

      **
      هم دشت بزیر خونشان بود دریغ
      هم خون شفق بر آسمان بود دریغ
      آن روز غروب را مجسم بکنید
      آن سرخترین روز جهان بود دریغ

      **
      همزاد دلیری و شجاعت بودی
      همپایه آسمان مناعت بودی
      در مسجد کربلا در آن ظهر غریب
      هم پیشنماز و هم جماعت بودی
       
      علیرضا دهقانیان
       
      ********************
      

      
      من با حسین آدم و عالم خریده ام
      دنیا و آخرت همه با هم خریده ام
      
      شکر خدا که گریه کن روضه ها شدم
      با چشمهام چشمه ی زمزم خریده ام
      
      او صله داده است که من بعد چند سال
      پیراهنی برای محرم خریده ام
      
      با بچه های هیئت همرنگ گشته ام
      من هم لباس مشکی ماتم خریده ام
      
      تنها غمی که هست در عالم غم شماست
      شادم از اینکه یک دل از این غم خریده ام
      
      باید که با حسین خدا را به جان خرید
      با این حساب من چقدر کم خریده ام  
       
      نادر حسینی
       
      *******************
       
     
       
      هی خیس میشویم وعطشناک می رویم
      مـا تـشنگان بـه چشمه ی افلاک میرویم
      
      نا پاک و پاک هرچه که هستیم و بوده ایم
      ایـنـجـا کــه آمـدیـم هـمـه پـاک مـی رویم
      
      با گریه بر شــمـا مــتولد شــدیــم و بــاز
      بـا روضـه ی وداع تـو در خاک می رویم
      
      سیـنـه نمی زنـیـم پـروبـال مـی زنـیــم
      تــا بـیـکران به سینه ی صدچاک میرویم
      
      ایــاک نسـتـعـیـن مـن اسـم قشنگ توست
      ما بـا تـو تا پـرسـتـش ایـاک مــی رویــم

      **
      شاعر این شعر را اگر میشناسید لطفاً اطلاع دهید
      

      ********************
  
       
      خواهان تو هرقدر هنر داشته باشد
      اول قدم آن است جگر داشته باشد
      
      جز گریه ی طفلانه ز من هیچ نیاید
      دیوانه محال است خطر داشته باشد
      
      با ما جگری هست که دست دگران نیست
      از جرآت ما کیست خبر داشته باشد
      
      اینجا که حرام است پریدن ز لب بام
      رحم است بر آن مرغ که پر داشته باشد
      
      تیغ کرم تو بکند کار خودش را
      هر چند گدای تو سپر داشته باشد
      
      در فضل تو امید برای چه نبندم
      جایی که شب امید سحر داشته باشد
      
      چون شمع سحرگاه مرا کشته ی خود کن
      حیف است که گریان تو سر داشته باشد
      
      بگشای در سینه ی ما را به رخ خویش
      شاید که دلم میل سفر داشته باشد
      
      می گریم و امید که آن روز بیاید
      بنیاد مرا سیل تو برداشته باشد
      
      رحمت به گدایی که به غیر تو نزد روی
      هرچند که خلق تو گهر داشته باشد
      
      خورشید قیامت چه کند سوختگان را
      در شعله کجا شعله اثر داشته باشد؟
      
      ما را سر این گریه به دوزخ نفروشند
      حاشا که شرر هیزم تر داشته باشد
      
      ما حوصله ی صف کشی حشر نداریم
      باید که جنان درب دگر داشته باشد
      
      ما را به صف حشر معطل نکن ای دوست
      هر چند که خود قند و شکر داشته باشد
      
      دانی ز چه رو زر طلبیدم ز در تو
      چون وقت گدا قیمت زر داشته باشد
      
      ما   در تو گریزیم ز گرمای قیامت
      مادر چو فراری ز پسر داشته باشد
      
      جز گریه رهی نیست به سرمنزل مقصود
      هیهات که این خانه دو در داشته باشد
      
      عدلش نرود زیر سوال آن شه حاکم
      گر چند نفر را به نظر  داشته باشد
      
      گفتی که بیایید ولی خلق نشستند
      درد است که شه سائل کر داشته باشد
       
      محمد سهرابی
       
      ********************

      

    
       
      آن باده ای خوش است که نذر سبو شود
      آن غصه ای خوش است که آه  گلو شود
      
       اصلاً به یک دوقطره نباید بسنده کرد
      آن چشمه،چشمه است،که یک روز"جو" شود
      
      وقتی دلم شکست،گرو میگزارمش
      خوب است، آبروی جگر "آب رو"  شود
      
      عشاق راه دربه در ناله ی هم اند
      مستانه ناله کن که دلی زیرو رو شود
      
      ما در حسینیه به خداوند می رسیم
      ذکر حسین جلوه کند ذکر هو شود
      
      روزی  اگر بناست که قربا نی ام کنند
      اینکار بهتر است به ابروی او شود
      
      باید که سجده کرد خدا، یا حسین را ؟
      فردا که باخدای خودش روبررو شود
      
      آقایی کریم اجازه نمی دهد
      تا اینکه دست ما به صف حشر رو شود
      
      این گریه ی برای توعین طهارت است
      عابد چرا معطل آب وضو شود
      
      هرکس که سربه زیر تو شد سربلند شد
      بی آبرو کنار تو با  آبرو شود
       
      علی اکبر لطیفیان
       
      *********************
       
       
      وقتی که بی قرار غمت رب العالم است
      عبدی چو من به روضه توجان دهد کم است
      
      من نوکر يكي دوشب تو نيَم حسين
      هــر لحظه لحظه ی همه عمرم محرم است
      
      دارم نیازها به درخانه ات ولی
      گــریه برای تو به نیــازم مقـدم است
      
      اشکی که میتراود از عمق وجود من
      ولله جــاودانه تر از چاه زمزم است
      
      اشکی که خالصانه بریزد برای تو
      احیا کننده ی دم عیسی بن مریم است
      
      آنجا که روضه ی تو بود جنت من است
      جنت برای من تو نباشی جهنم است
       
      مهدي ماهوش
       
     
********************


      
      تن که بیمار طبیبان شد دچارش بهتر است
      دل که نذر کربلا شد بی قرارش بهتر است
      
      بردن چیزی به دربار کریمان خوب نیست
      سائل آقا شدن اصلاً ندارش بهتر است
      
       ما چرا بی چاره، آنها که حسینی نیستند
      هر که شد وقف محرم روزگارش بهتر است
      
      فاطمه با گریه اش ما را اسیر خود نمود
      آری آری گریه اصلاً گریه دارش بهتر است
      
      نوکری آسوده میمیرد که بیند بعد او
      در غلامی از خودش ایل و تبارش بهتر است
      
       سن پیری بیشتر از هرچه باید گریه کرد
      میوه خسته زمستان آب دارش بهتر است
      
       روز روشن بود آقا کشته شد پس بعد از این
      گریه ماه محرم آشکارش بهتر است
       
      علي اكبر لطيفيان

       
      *******************
       
        
       
      گرچه یکی یکی و جدا می برندمان
      شکر خدا به کرببلا می برندمان
      
      ماه محرم است و زمان ،غرق ماتم است
      باز این چه شورش است و کجا می برندمان؟
      
      ما نذر کرده ایم که قربانیش شویم
      دارند یک به یک به منا می برندمان
      
      حالا که حجم کل حسینیه ها کم است
      از خاک کنده و به سما می برندمان
      
      اول میان خیل ملک سینه می زنیم
      بعداً به هیأت شهدا می برندمان
      
      سربند یا حسین به ما می دهند و بعد
      با هروله به عرش خدا می برندمان
      
      جان می دهیم در وسط روضه ها سپس
      در خاک با لباس سیا می برندمان
      
      این دل حسینی و رضوی بوده از ازل
      از کربلا  بهشت رضا می برندمان
      
      گیرم به کربلا نرسیدیم تا به حال
      یک روز عاقبت  رفقا ! می برندمان
       
      محسن ناصحی
       
      **********************
      

      
      بايد غزل براي دل بي قرار گفت
      از لحظه هاي پر شده از انتظار گفت
      
      از مشرق نگاه تو بر اوج نيزه ها
      از قامتي شکسته ولي استوار گفت
      
      از رويش دوباره ي فصل بهار غم
      يا از شروع حادثه اي ناگوار گفت
      
      از مشک پاره پاره ي افتاده بر زمين
      از رويش دو دست، در اين خاکسار گفت
      
      از شعله اي که در تب آن سوخت خيمه ها
      از زخم پاي دخترکان، درد خار گفت
      
      اي خيمه هاي سوخته طاقت بياوريد
      باید که شعله شعله از این لاله زار گفت
      
      وقتي عطش لبان زمين را ترک زده ست
      بايد ترک ترک غزل گريه دار گفت
      
      بگذار تا گره زنم اين بيت را به عشق
      با عشق مي شود غزلي سوگوار گفت
      
      هفتاد و دو کبوتر خونين ميان شعر
      شاعر بگو کدام؟ خزان يا بهار گفت؟
      
      از گوشه ي حسيني ساز شکسته ات
      يک يا حسين از ته دل يادگار گفت
      
      در پيچ و تاب حادثه ي سرخ کربلا
      يک عمر مي توان سخن از زلف يار گفت
       
      حسین سنگری
       
      ********************

      

      
      ما را نسیم پرچم تو زنده می کند
      زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند
      
      خشکیده بود چند صباحی قنات اشک
      این چشمه را ولی غم تو زنده می کند
      
      آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را
      شور تو، روضه و دم تو زنده می کند
      
      ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:
      اسلام را محرم تو زنده می کند
      
      ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم
      جان را عطای حاتم تو زنده می کند
      
      آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را
      انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند
      
      بالای تل هم آتش این قوم خفته را
      آن خواهر مکرم تو زنده می کند
      
      این کشته فتاده به هامون حسین اوست
      خود را به اسم اعظم تو زنده می کند
      
      فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی
      ما را امید زمزم تو زنده می کند
       
     
عباس احمدی



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) و محرم
[ 24 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) و محرم

       
      به زیر بیرقتان تا که جایمان دادند
      به عطر سیب حریمت شفایمان دادند
      
      برای رفتن تا هیئت شما آقا
      زبال هر ملکی دست و پایمان دادند
      
      پراز غبار پر از گرد و خاک ها بودیم
      به اشک روضه ی آقا جلایمان دادند
      
      به عشق گفتن نام حسین زهرا بود
      اگربه ما نفسی یا صدایمان دادند
      
      به دست حضرت آقا همه مسلمانیم
      به دست حضرت آقا خدایمان دادند
      
      برای درک فضای بهشت و جنت حق
      زخاک عرش خدا کربلایمان دادند
       
     
موسی علیمرادی

       
      **********************

       
       
      از روز اولی که دو عالم درست شد
      نام تو را که برد خدا ، غم درست شد
      
      جن و ملک تمام برایت گریستند
      حتی به عرش خیمه ماتم درست شد
      
      نام تو را نوشت خدا روی هر دلی
      زآنجا به بعد عشق تو کم کم درست شد
      
      دریا گریست...تا به خود آمد غروب شد
      از غربت تو ماه محرّم درست شد
      
      گندم که خورد رانده شد و بعد سالها
      در مجلس عزای تو آدم درست شد
      
      ای غربت تو اشک مدام پیمبران
      از اشک روضه های تو زمزم درست شد
      
      تو کیستی؟ غریب تر از تو خدا نداشت
      از روز اولی که دو عالم درست شد
      
      هر مشکلی که داشت دلم تا خدای را ....
      .... یکبار من قسم به تو دادم درست شد
      
      نیزه کجا و شانه پیغمبری کجا؟
      تاگفت: «یا اخیّ» روضه ما هم درست شد
       
     
مهدی صفی یاری


       
      ********************

      

      
      هرگز گره ام از علمت وا شدني نيست
      غير از تو كسي دردل من جا شدني نيست
      
      بايد تو به من اشك دهي ورنه عزيزم
      اين چشمه خشكيده كه دريا شدني نيست
      
      هر جا كه حسين است همانجاست بهشتم
      پس هيچ كجا غير تو زيبا شدني نيست
      
      مجنونم و از عمر خودم درك نمودم
      يك لحظه بدون غم ليلا شدني نيست
      
      بايد نفسي مر ثيه خوانت شده باشد
      ورنه دم عيسا كه مسيحا شدني نيست
      
      از نوكر بد   هم كه بپرسيد بگويد
      ارباب به خوبي تو پيدا شدن نيست
      
      پيراهن مشكي مرا دوخته زهرا
      بادست شكسته كه مداوا شدني نيست
       
      موسی علیمرادی
       
       
      ********************

      

      هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم
      از معصیت رها شدم و با خدا شدم
      
      معجون شیر مادر و اشک عزایتان
      بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم
      
      آندم که تربت تو به کامم گذاشتند
      دلداده ی تو و غم کرب و بلا شدم
      
      با واژه های بر لب خشکیده ات سلام
      با ماجرای تشنگی ات آشنا شدم
      
      هر دفعه بر در تو زمین خورده آمدم
      در زیر پرچم و علمت باز پا شدم
      
      دیدم که بسته شد در رحمت بر روی من
      وقتی به قدر یک نفس از تو جدا شدم
      
      رویای بیکرانه و شیرین هر شبی
      آقای ذره پرور و سالار زینبی
      
      بر روی برگ برگ غزل جای شبنم است
      اشکت به زخمهای دلم مثل مرهم است
      
      زهرا نگاه کرده به من نوکرت شدم
      جنس دل و تراشه ی این سینه از غم است
      
      دار و ندارتان همگی خرج من شده
      گر جان دهیم پای عزاداریت کم است
      
      اینجا چه خوب باشی و بد راه می دهند
      طرز خرید کردن ارباب در هم است
      
      هر ساله شال و بیرق و پیراهن سیاه
      چشم انتظار دیدن ماه محرم است
      
      نقش است بر کتیبه ی دل شهر محتشم
       (باز این چه شور است که در خلق عالم است)
      
         (مسلم)بگو به فاطمه دل زیردین توست
      این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
       
      هاشم طوسی
       
  

      ********************

      وقتی خدا به خلقت تو افتخار کرد
      ما را برای نوکری ات اختیار کرد
      
      کشتی هیچ‌کس به دل ما محل نداد
      اما حسین آمد و ما را سوار کرد
      
      تا داغ تو جگر بخراشد به سینه‌ها
      برق نگاه تو دل ما را شکار کرد
      
      گر روضه‌ات نبود که ما دین نداشتیم
      دین را برای ما غم تو استوار کرد
      
      جانم فدای آنکه تمامی عمر خویش
      بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد
      
      هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی‌رود
      یک لحظه کسی که برای تو کار کرد
      
      دنیا و آخرت همه مدیون زینبیم
      ما را صدای ناله او بی‌قرار کرد
      
      گیرم که گریه‌ها شده مرهم به زخم تو
      باید به داغ ساقی لشکر چه کار کرد؟
       
      جواد حیدری
      
       
      ********************
       
       
      با نور خود سرشت مرا ناب ناب کن
      من را برای نوکری ات انتخاب کن
      
      هر چند بد حساب شدم، بی وفا شدم
      اما مرا ز گریه کنانت حساب کن
      
      من را به حق مادرت ارباب رد مکن
      امشب بیا به خاطر زهرا ثواب کن
      
      اول به دست خالی من یک نگاه ... آه
      درمانده را اگر دلت آمد جواب کن
      
      در فتنه خیز غفلت و آفات و ابتلاء
      قلبم ز دست می رود آخر، شتاب کن
      
      یک گوشه از تجلی خود را نشان بده
      یک شب برای عاشق خود فتح باب کن
      
      در آتش فراق حریم الهی ات
      این قلب بی‌کشیب مرا کم عذاب کن
      
      من را ببر به جنت الاحرار کربلا
      با مسلم و حبیب و وهب ، هم رکاب کن
      
      ما تشنه‌ی بصیرت عباس گونه ایم
      در قلب های سینه زنان انقلاب کن
      
      شیب الخضیب فاطمه ! من کشته‌ی توأم
      این چهره را ز خون گلویم خضاب کن
       
       یوسف رحیمی
       
      ********************
       
       
      شکر خدا به بزم عزای تو آمدیم
      یا ایها الغریب برای تو آمدیم
      
      تا می رسیم فاطمه خوشحال می شود
      یا فاطمه برای رضای تو آمدیم
      
      ماانتخاب برای شما شدیم
      ما از ازل به فیض دعای تو آمدیم
      
      با ذکر یا حسین به معراج می رویم
      پیغمبرانه سوی حرای تو آمدیم
      
      میخانه بهشت همین هیئت شماست
      باده به دوش و مست ولای تو آمدیم
      
      ماه محرم آمده لبیک یا حسین
      ما در جواب آه و نوای تو آمدیم
      
      فردای حشر نزد تو جایی نمی رویم
      امروز اگر به صحن و سرای تو آمدیم
      
      سینه سپر کنیم که اربابمان شدی
      ما مفتخر از اینکه گدای تو آمدیم
      
      مانند فُطرسیم محرم که می شود
      بالی بده که سمت هوای تو آمدیم
       
   
   **



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) و محرم
[ 24 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد