اشعار ولادت و مدح امام کاظم (علیه السلام)


علی اکبر لطیفیان


هر كه یك دفعه سر این سفره مهمان می شود
مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود

 سر به زیر انداختن ذاتش توسل كردن است
دردها در این حرم ناگفته درمان می شود

این كریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیك
نام مادر كه وسط باشد دو چندان می شود

ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید
در رجب ها كاظمین ما خراسان می شود

نیستی پیغمبر  اما ظاهراً پیغمبری
هر كه می بیند تو را، از نو مسلمان می شود

 نسل موسایی تو طبع مسیحا داشتند
یك نفر از آن همه پیر جماران می شود

این دلِ ما، سینه ی ما، عرش ما، حتی بهشت
هر كجا موسی بن جعفر نیست زندان می شود

نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد
لااقل یك گوشه از صحنت نگهبان می شود


***********************


رضا اسماعیلی

وارث مُلک تبسم، کاظم است
عشق عالمتاب هفتم، کاظم است

آفرینش، سوره ای از مهر او
بر لب هستی، تبسّم کاظم است

مُصحف اخلاص و قاموس یقین
بحر عرفان را تلاطم، کاظم است

مُقتدای آسمان مردان سبز
قبله ی آیینه مردم، کاظم است

ترجُمان وحدت دل های ما
تابش مِهر تفاهم، کاظم است

مِی پرستان! وقت سرمستی رسید
در میستان هفتمین خُم، کاظم است

آسمان! تبریک، فصل هفتم است
مِهر عالمتاب هفتم، کاظم است


***********************

یوسف رحیمی

هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنی ست مضامین چشم تو
چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو
ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا کرشمه های نخستین چشم تو
از ابتدای خلقت عالم از آن ازل
شیعه شدم به شیوۀ آئین چشم تو
می شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو
امشب شکوه خلد برین دیدنی شده
وقتی شده ست منظر و آئینه چشم تو
گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو
چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا خوشا به حال مساکین چشم تو
حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»


چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی
صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود 
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج می زند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حق آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین

ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم
این افتخار ماست، گدای کریمه ایم


در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
فیضش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بندۀ مُکاتَب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبۀ چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش


از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید
بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید
در بند ظلم و کینۀ قومی ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید
خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیلۀ عصیان چه می‌کشید
با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها
با حال خسته گوشۀ زندان چه می‌کشید
شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید
اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشۀ ویران چه می‌کشید
با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید
وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت و مدح امام کاظم (علیه السلام)
[ 7 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت و مدح امام کاظم (علیه السلام)


سید رضا موید

ای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام
وی آسمــان فضل به دانائیت سلام
در صبر شاخصی به شکیبائیـت سلام
تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام

هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفــو آتش خشمت فرو نشست

ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز
مطلوب ایزد است بیان تو در نمــاز
واجب بُود درود به جان تو در نماز

ای جلوه های لطف خدا دودمان تـو
این دوستی ست دوستی خاندان تو

تو عبد صالح و به کفت قدرت خــداست
هر ادعا ز قدرت و عزت، تو را سزاست
هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست

قدرت از آن توست کــه بر ابر پیــل وار
فرمان دهی و  شیعـۀ خود را کنی سوار


***********************

حسین ایمانی

حزن سنگین صفر یک لحظه خنثی می شود
با قدم های نگارم قد غم تا می شود

قد غم ها تا شد و تا سرزمین کاظمین
مرغ دل پرواز کرد و عشق پیدا می شود

بر لب شیخ الائمه غنچه لبخند شوق
با نگاهی سوی گهواره شکوفا می شود

عشق را احساس و با احساسِ قلبم عشق کن
زیر و رو کن خاک را کی مثل موسی می شود

در تمام دوره ها حجت به دنیا لازم است
اولین حجت پس از اتمام حجت کاظم است

وارث بر حق علم باقری و صادقی ست
بین شیخ عشق و سلطان بودن او منطقی ست

عاشق دین خدا از نسل یاس و مرتضی
عشق بازی از تبار ذوالفقار عاشقی ست

پنجمین پشتش گل یاس است نسل او به پنج
می رسد با عطر نرگس شاید او هم رازقی ست

کربلا کشتی آزادی و ساحل حیدر است
کاظمین ما بین این کشتی و ساحل قایقی ست

از علی بود و علی گفت و علی شد وارثش
این علی خو، خود کلام الله ناب و ناطقی ست

تکیه گاه حضرت موسی اگر در غم عصاست
تکیه گاه و پشت هفتم رهبر عالم رضاست

آمدم از او بگویم تا رضاییم کند
با نگاهش مرغ ایوان طلاییم کند

حضرت باب الحوائج بود و حاجت داشتم
آمدم از کاظمینش کربلاییم کند

چشمم از غم های مشک خشک صحرا خیس بود
اشک آوردم که جایش نینواییم کند

یاد زینب یاد ویران و مصیبت می کنم
تا برای غصه عمه فداییم کند

اربعین می آید و ذکر لبم لبیک حسین
خواستم از او که وقف روضه خوانیم کند

تا توسل بر دم موسی ابن جعفر می کنم
یاد زندان غم و هجران دلبر می کنم





موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام کاظم (علیه السلام)
[ 7 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت و مدح امام کاظم (علیه السلام)


سید مجتبی شجاع

زیر علم امام کاظم بودن
غرق کرم امام کاظم بودن
خوب است ولی عجب صفایی دارد
یک شب حرم امام کاظم بودن

***********************

حمید ضیاءیزدی

ساطع شده نور آسمـان هـا بـه زمین
 امشب شـده مـتـصـل ثـریا بـه زمین

 امشب گل بـاغ مصطفــی آمده است
 آورده تمام کهکشــان را بـه زمـیــن

 امشب متحیــرم کــجـــا را نـگــرم
 آیــا نــگــرم بـه آسمان یا به زمین؟

 ارکــان زمیـن بـه رقـص در آمده اند
 غـوغـای عـجیبـی شده بر پا به زمین

 ای کاش کسی بود که با من می گفت
 امشب چـه خبر شده در أبوا به زمین؟

 جمعــی ز فــرشتـگـان ندا سر دادند
 آورده خــدا ولــیِ خــود را به زمین

 از بطــن حـمـیـده و ز صـلب صادق
 آمــد پـسـری به نام موسی به زمین

 تا دیــده گشود ماه لرزید و شکست
 افتــاد از آسمــان در این جا به زمین

 با خیل فرشته هــا بــه همراه علــی
 آمد ز جنان حضرت زهرا به زمیــن

 امـشـب چه شود عیدی ما این باشد
 یـک لحظه نظر کنی خدایا به زمین

***********************

مجتبی صمدی شهاب

آن جا که عاشقی است همیشه فضای ماست
در مرغ زار دربه دری ردپای ماست

وقتی که نان سفره ما از محبت است
صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

دین و طریقت همه انبیا علیست
ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

ناخالص است دین بدون علی سرشت
شاه غدیر صاحب رکن ولای ماست

مثل کلیم تکیه به جایی نمی زنیم
وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست

موسای ما ز نسل شهنشاه خیبر است
نوری ز طیف عاطفه موسی بن جعفر است

شکر خدا که بنده ایمانی اش شدیم
کشتی شکستۀ ایم طوفانی اش شدیم

ما در پناه چتر ولایش نشسته ایم
خیس از نزول رحمت بارانی اش شدیم

ما را گره زدند به زلف رهای او
آزاد عالمیم که زندانی اش شدیم

اولاد او به کشور ما آمدند و ما
خادم شدیم و نوکر ارزانی اش شدیم

هم خاک بوس دختر او در میان قم
هم ریزه خوار پور خراسانی اش شدیم

خاک و زمین ما همه در اختیار اوست
ایران امام زاده سرای تبار اوست  

***********************

ژولیده نیشابورى

مى سزد گر ساقى امشب باده در ساغر بریزد
باده در ساغر به عشق یار سیمین بر بریزد

مى سزد گر آب زر امشب براى وصف دلبر
 جاى جوهر از قلم بر صفحه دفتر بریزد

مى سزد امشب اگر طوطى طبعم پَرگشاید
 جاى شعر از سینه ام لعل و دُرّ و گوهر بریزد

مى سزد امشب اگر از رحمت حق ابر رحمت
 جاى باران بر زمین گه عطر و گه عنبر بریزد

مى سزد امشب اگر روح الامین از فرط شادى
 بر سر خلق جهان از عرش اَعلا زَر بریزد

مى سزد امشب اگر از دیدن باب الحوائج
 شادى از رخسار و نور از روى پیغمبر بریزد

مى سزد امشب اگر از مقدم موسى بن جعفر
 اشك شوق از دیدگان ساقى كوثر بریزد

مى سزد، امشب اگر بهر نثار مقدم او
 آسمان از دیدگان خویشتن اختر بریزد

مى سزد امشب اگر از یمن این مولود مریم
 بهر كورى حسودان عود در مجمر بریزد

مى سزد امشب اگر از آسمان و ابر ظلمت
 خاك غم بر فرق خصم موسى جعفر بریزد

زد قدم در ملك هستى آن كه از یمن قدومش
وجد از دیوار و شادى و سرور از در بریزد

زد قدم شاهى كه از بهر نثار مقدم او
 زآسمان روح القدس از شوق دل اختر بریزد

آمد آن فرمان روایى كز براى مدحت او
 جاى شعر از سینه «ژولیده» گان گوهر بریزد


***********************

مفتون همدانى

موساى عیسوى دم، هفتم امام شیعه
از کاظم غیظ افزود بر احترام شیعه

آید شمیم جنت زد بر مشام شیعه
گشتند زان شه دین، شاهان غلام شیعه

بگرفت چون که آن شاه بر کف زمام شیعه
گردید نور ایمان ظلمت‏زداى شیعه

***********************


مژده‏ ى میلاد تو، نفحه ى باد صباست
رایحه ‏ى یاد تو با دل ما آشناست

آمدى و باب هر حاجت دلها شدى
باب حوائج تویى، نام تو ذکر خداست

عرش الهى اگر، جلوه گه حق بود
بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست

قبله ى قدوسیان، کوى مصفاى تو
نام دل آراى تو، کعبه ى حاجات ماست

یوسف زهرایى و گوشه ‏ى زندان و چاه
کنج سیه چال تو، به غصه ات مبتلاست

شادى میلاد تو، توأم اشک است و آه
چون که غمین هر دل از کوفه و شام بلاست

محفل مولودى‏ ات، کرببلایى شده
گوشه‏ ى لبخند ما، همره اشک عزاست



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام کاظم (علیه السلام)
[ 7 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت و مدح امام کاظم (علیه السلام)


اهلی شیرازی

صبح انوار هدایت موسى کاظم بود
صاحب سرّ ولایت، موسى کاظم بود…

آن گلستان ولایت کز نسیم او دمید
گلبنى در هر ولایت، موسى کاظم بود

عقل در تفسیر آیات کمالش کى رسد
آیتى در صد روایت، موسى کاظم بود

آفتابى چون على موسى‏الرضا را در وجود
مشرق صبح سعادت، موسى کاظم بود


***********************

غلامرضا ساز گار

شد با صفا خانه ‏ى توحید
نور خدا در افق تابید

شد با صفا خانه‏ ى توحید
ششم امام جان به قربانش

یک گل شکفت از گلستانش
شد باصفا خانه‏ ى توحید

نسل بتول آیت کوثر
هفتم امام نسل پیغمبر

شد باصفا خانه‏ ى توحید
موساى کاظم گل ایمان

گلواژه‏ ى معنى قرآن
شد باصفا خانه ‏ى توحید

نور وجود گشته تابنده
هستى زند بر رخش خنده

شد باصفا خانه‏ ى توحید
صادق تبار حضرت کاظم

زهرا نسب چون على عالم
شد باصفا خانه‏ ى توحید

یک جرعه از جام احسانش
شیرین کند کام یارانش

شد باصفا خانه‏ ى توحید
میلاد او برهمه تبریک

برمهدى فاطمه تبریک
شد باصفا خانه‏ ى توحید

***********************


زمین را از صفا زیور ببندید
به اوج آسمان اختر ببندید

به مژگان خاک این ره را زدایید
بر آن بال ملائک را گشایید

به اشک دیدگان ره را بشویید
شمیم عشق را اینک ببویید

که مى‏ آید گلى از آسمان ها
که مستش مى ‏شود دل‏ها و جان ها

از این تک گل دل صحرا بهارى ست
دگر پایان هجر و بى قرارى ست

خریدار جمالش قدسیانند
همیشه زائرش قدوسیانند

ز صبرش در عجب درمانده ایوب
ز اشک دیده‏ اش وامانده یعقوب

هزاران یوسف زیباى کنعان
خریدار رخ آن ماه تابان

گل است و در دل زندان اعدا
فتاده یوسف زهرایى ما

اگرچه برهمه عالم امیراست
ولى در چاه محنتها اسیر است

بگو با آن دل بى رحم صیاد
مبند او را به زنجیرى ز بیداد

کبوتر را به زنجیرى نبندید
به حال غربتش دیگر نخندید

اگر بستید این زخم زبان چیست
دگر دشنام او هرگز روانیست

زنیدم تا زیانه هرچه آید
ولى دشنام بر حیدر نشاید


***********************

احمد سمیع

در هفتم ماه صفر شد جلوگر ماهى منور
تابیده نور از طلعت موسى بن جعفر

عالم شده نورانى از ماه جمالش
گشته فضا خوشبو ز عطر بى مثالش

دل گشته محو جلوه ى زیباى این سیمینه پیکر
شهر مدینه شد زنور نورانى امشب

موسى بن جعفر آمده مهمانى امشب
بیت امام ششمین از این گهر بگرفته زیور

خندد چو غنچه هر دم از شب تا سپیده
بر دامن مام کرام خود حمیده

لبخند شادى مى‏ زند مادر براین یاس معطر
باب الحوائج هفتمین گنج امامت

بردوستان خویشتن دارد عنایت
ما را بود در رنج و غم این مهربان همراه و یاور


***********************

ژولیده نیشابورى

مژده‏ اى دل که به ما تاج سرى داد خدا
شب ما سوته دلان را سحرى داد خدا

سجده شکر به جا آر که از رحمت خویش
تیر جانسوز دعا را اثرى داد خدا

شجر طیبه ى گلشن طاها را باز
هم ثمر داده و هم برگ و برى داد خدا

تا که اسلام قوى گردد و الحاد ضعیف
صدف بحر ولا را گهرى داد خدا

اى صبا فاطمه را مژده بده کز ره لطف
صادق آل نبى را پسرى داد خدا

ملک از کنگره ى عرش برین مژده دهد
که به ما ناجى نیک و سیرى داد خدا

بهر آزادى ابناء بشر بار دگر
به بشر رهبر فریادگرى داد خدا

تا کند زیر و زبر کاخ ستم را اى دل
مژده ‏ى آیت فتح و ظفرى داد خدا

تا به پرواز در آید به جهان طایر فکر
امشب از شوق و شعف بال و پرى داد خدا

شادمانم من ژولیده که از رحمت خود
به من بى هنر امشب هنرى داد خدا

***********************

قاسم رسا

چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت
عالم از نور جمالش جلوه ى دیگر گرفت

آفتاب صبح صادق آنکه از صبح ازل
روشنى خورشید از آن ماه بلند اختر گرفت

در مکنون پرورش چون یافت در مهد صدف
شد حمیده خو چو خو، در دامن مادر گرفت

موسى کاظم امام هفتمین نور خدا
آنکه نور عارضش آفاق سرتاسر گرفت

آنکه روشن از جمالش گشت آیات خدا
وانکه رونق از کمالش شرع پیغمبر گرفت

هم ادب رونق از آن گنجینه آداب یافت
هم سخن زیور از آن کلک سخن گستر گرفت

شد رها از بند محنت آنکه از صدق و صفا
دامن باب الحوائج موسى جعفر گرفت

از در باب الحوائج روى حاجت بر متاب
زانکه فیضش چشمه از سر چشمه ‏ى داور گرفت

در صف محشر شفاعت یافت آنکو چون رسا
دامن موسى بن جعفر در صف محشر گرفت



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام کاظم (علیه السلام)
[ 7 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد